سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

 

کفشداری شماره 1 ؛ ویژه تشرف خواهران

گپ و گفتی دوست داشتنی با کفشدار حرم امام رضا(ع)

از همان دوران کودکی درباره شان کنجکاوی می کردیم، خیلی هامان دلمان می خواست بدانیم چطور به اینجا آمده اند و دلیل پذیرفته شدنشان چه بوده، آن هم پذیرفته شدن در محضر باشکوه ترین و در عین حال مهربان ترین سلطان ها... درست فهمیدی! خادمان حرم را می گویم، که در کسوت های مختلف کشیک چی و کفشدار و... به زائرین و مسافرین آن آستان مقدس خدمت می کنند. شاید حس کرده باشی که چه قدر مهربان و منطقی صحبت می کنند، حتی با آن زائرینی که یا راه را بسته اند، یا اصول و آداب زیارت را رعایت نمی کنند. یقین دارم که صفت رئوف بودن را از مولایشان وام گرفته اند و الحق که چه خوب امانت داری می کنند... دل را به دریا زدم و برای اولین بار در قالب یک گفت و گوی جدی به سراغ یکی از آنها رفتم. بارهای قبل جسته و گریخته با ایشان هم کلام شده بودم، اما این بار فرق می کرد، خودم را آماده کرده بودم برای پرسیدن همه سوال هایم درباره کار آنها.

 

 بعد از زیارت وقتی به کفشداری آمدم و شماره کفشم را تحویل دادم، طبق معمول خداقوتی گفتم و التماس دعایی. موقع تحویل کفش هایم گفت شما برای ما دعا کنید، جوان هستید و به خدا نزدیک تر دخترم! لبخند دلنشین لبانش و حس پدرانه ای که در نگاهش موج می زد، مرا به گفتگویی دوست داشتنی با او ترغیب کرد و همین بهانه لازم بود تا سر حرف را با او باز کنم:

 

 حاج غلامرضا لپه ئیان، متولد مشهد،تقریبا شصت ساله، که افتخار پانزده سال کفشداری در حرم امام رئوف را داشت. می گفت هر هشت روز یک مرتبه، نوبت به آنها می رسد و او کشیک صبح است که از 6 صبح می آید تا 6 بعد از ظهر و یکی از دوستانش کشیک شب است که بعد از او تا صبح، خدمت می کند. از پدرش و خاندانش هم گفت که آنها هم لیاقت این خدمت را داشته اند و گویی این لیاقت در خانواده شان ارثی است.

 

وقتی از آن یک روز در هفته و حال و هوایش پرسیدم، اشک در چشمان مهربانش حلقه زد و گفت اگر آن یک روز نباشد، زندگی ام بی معنا می شود و سخت. هر هفته اینجا دوباره اخلاص را می آموزم و زیر سایه مولا تجدید پیمان می کنم.

 

برایم از تاثیرات این خدمت در زندگی اش گفت، که چه برکتی داشته برایش و الطاف مولا در تمام مراحل زندگی شامل او و خانواده اش شده است. حاج غلامرضا پانزده بار جمعا به عمره و تمتع مشرف شده بود و چند باری هم سوریه و معتقد بود مکان زیارت خیلی تفاوتی ندارد و اصل آن است که بتوانی حفظش کنی و تاثیر بگیری از آن ها. همان چیزی که ما می گوییم زیارت با معرفت...

 

 از او خواستم خاطراتش را از زائرین برایم تعریف کند، همین قدر گفت که خیلی هاشان گفتنی نیست، فقط بدانید زائر مخلص تمام حاجاتش را می گیرد و می رود...اخلاص ... اخلاص در زیارت.

 

یک بار یکی از زائران موقع گرفتن کفشش با او درددل می کند و می گوید که غذای حضرتی نخورده تا به حال و دلش می خواهد این بار نصیبش شود و بیمار است و شفا می خواهد... حاج آقا لپه ئیان هم سهم آن روز غذای خودش را به او می دهد، بدون اینکه آن زائر متوجه شود غذای خودش بوده.

 

 

می گفت آن روزهایی که کشیک هستند، از غذای حضرتی می خورند و عجب غذایی! که همه می گویند مزه اش تا آخر عمر بر زبانت می ماند. غیر از آن هم گاهی اوقات به خانواده شان ژتون می دهند، که آن را هم قبلا چند بار به زائران داده، من هم همان جا فرصت را مغتنم شمردم و قول گرفتم یک غذای حضرتی مهمانش باشم.

 

از خستگی می گفت که روی آن را کم کرده بود و هر لبخند و احساس رضایت زائرین لشکری می شد که با آن به جنگ خستگی ها می رفت . بزرگترین آرزویش این بود : مولا و زائرینش از من راضی باشند، همین.

 

پی نوشت:

1. برای اطلاع دوستان عزیزم که نگران غیبت بنده بودند، این مدت بعد از ماه مبارک و طرح ضیافت به کارهای عکاسی و هنری ام مشغول بودم که علاقه دیرین م است و لذت تمام می برم از آنها.دوره های عکاسی و سینما و... در حوزه هنری

2. در این میان دو شوک عظیم به بنده وارد شد . اول قبول شدنم در کارشناسی ارشد دانشگاه قم که اصلا حدسش را نمی زدم (فکر می کردم بایددوباره بخوانم سال بعد!)و دوم برتر شدن تیم مان و کسب رتبه اول در طرح رسانه ای ضیافت بین همه دانشگاهها

3. از امام رضا(ع) در مشهد خواستم تکلیف مرا با آینده تحصیلی ام مشخص کند مرا به خواهرش حواله داد و چه بهتر از این... سپاس مولای مهربونم و دوم کربلا بود که جایزه طرح ضیافت انشالله خواهد بود اگر اتفاقی نیفتد!

4. امام رئوف رویم نمی شد زودتر بیایم در شوک بودم که ارزشش را داشته ام که به جواب رسیدم نه ! تو کریمی وگرنه من هیچم

5. شب میلاد بانو قم بودم و روز دختر و گل و فضای ناب حرم ... دعاگوی همه  دوستان به اسم،این عکس بالای صفحه هم به همین جهت است

6. وقت کم می آورم این مدت باید برنامه هایم را جمع و جور کنم.این تاخیرها هم ازاین بابت بود، این مصاحبه را هم امشب سریعا! تمام کردم برای نشریه مان که انگار قسمت شد با آن نزد دوستان بیایم.برایم دعا کنید دعا می کنم برایتان(راستی سه شنبه ها قم هستم به خاطر برنامه کلاس ها دعا کنید برنامه هفتگی جمکران جور شود که ترم های پیش بوده ولی این ترم هنوز خبری نیست!

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/14ساعت 2:18 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin