سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

 

قرار نیست آرامت بگذارند

قرار نیست آرام بمانی... دوباره قصد کرده اند به خیالِ خام خودشان، که دلت را بلرزانند آفتابِ در حجاب! که نه! دلم را بلرزانند، آن هم در روزهای داغِ نبود برادر...

بانوی صبوری! دوباره کفرِ تکفیری ها به میدان آمده! نمی­گذارند آرام بمانی...نمی­گذارند آرام بمانم

در میان انبوه اخبار سرزمین شام و دمشق امروز، یک خبر است که دلت را می­لرزاند؛ دوباره بی­حرمتی به حرمتِ ناموس دین... مانده­ام چه کنم، ضجه یا صبوری؛ می­دانم که این بار هم تو قرار است آرامم کنی، می­دانم که می­گویی همه­اش فدای سر برادرم... هر چه بادا باد

می­دانم که اگر بخواهی، سخت­ترین پاسخ را می­دهی به این ابرهه صفتان، دستان تو قدرتِ بیش از اینها دارد، تو همان دست خدایی که از آستینِ خلقت بیرون آمده برای ایام صبر. حالا اما نمی­دانم چرا باز هم صبوری می­کنی، حکمتش را نمی­دانم، فقط زخم بقیع برایم زنده می­شود این روزها.

نمی گذارند آرام بمانی...

این را همان موقع فهمیدم که جواب سوالم را گرفتم،" ماندن سخت تر است یا رفتن" ... و تو مانده بودی و قرار نبود بشکنی در خرده شیشه­های چشم دشمنان

تو مانده بودی تا زنان خاندان رسالت بمانند، تا امامِ فرزند امامت بماند، تا یادگارهای حسینت(ع) بمانند

تو مانده بودی تا عالمه­ی بدون معلم باشی، تا شاگردی علی(ع) و زهرا(س) را در خطابه­های روشنت، مثل روز روشن اثبات کنی

تو مانده بودی تا آنها که فکر کردند خوار  شدی، را خوار کنی

تو مانده بودی برای ما...

 تا بفهمانی به ما که ماندن سخت است، ولی باید ماند!

پای عشق ماندن، مردِ میدان می­خواهد، زمان و مکان هم ندارد، این شعار آموزگار تاریخ است...

جگر شیر نداری

سفر عشق مرو

پی نوشت:

همین موقع ها بود  سال 86 که از نهاد مرکز و قسمت فعالین دانشجویی تماس کرفتن برای سفر سوریه، منم انتخاب شده بودم و بعد پایان همان سال در آستانه اربعین زیارت حرم  زینبیه و دمشق و ...

از همان موقع عاشقت شدم عمه سادات از همان موقع

دریاب مرا مثل همیشه

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/8/19ساعت 3:34 عصر توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin