سلام...
نوشته هاتونو خوندم
قلمتون بسيار زيبا وعاليه...
تازه شروع کردم به نوشتن...تا در جاده ي هدفم تا به مقصد اين راه طولاني رو طي کنم
کمک ميکنيد تا خوب بنويسم؟؟؟
بهم سر بزنيد خوشحال ميشم
يا علي
تمامي روز ها يک روزند
تکه تکه ميان شبي بي پايان
شمس لنگرودي
بالاخره ديديمش.مدام سر ميکشيدم ببينم اين پدر بزرگ مهربان گريه ميکند.گريه هاي اقا دل ادم را ميلرزاند.پسر فاطمه است.يا فاطمه خودت حافظش باش(اللهم عجل لوليک الفرج)زيبا بود.ايشالا اربعين ساله ديگه
راستي پرنده به روزم
يهو دلم هواي هياهوي اون روز رو کرد....
دلم تنگ شد براي اون شور عاشقي..
خداوند هيچ وقت سايه ي پدر بزرگوارمونو از سرمون کم نکنه
انشاءالله....