سلام !
چون تير عشق جا به كمان بلا كند
اول نشست بردل اهل ولا كند
در حيرتند خيره سران از چه عشق دوست
احباب را به بند بلا مبتلا كند
حضرت دوست گل چين مي كند !
يا علي !
سلام آبجي....
خوبي؟؟
قالبت چرا ريخته به هم!؟!؟يا برا من اينطوري نشون ميده!؟!
آبجي حلالم كن.........
درود بر شما
هر بار كه ياد اين حادثه مي افتم يا از مقابل شهرك توحيد رد مي شم ياد اين سانحه مي افتم. احساس مي كنم كه قلبمو يكي تو دستش گرفته و فشار مي ده. روحشون شاد.
---------------------------------
كلام ساده
نه طوطي باش كه گفته ديگران را تكرار كني و نه بلبل باش كه گفته خود را هدر دهي.
اگر ترسي از مردن نداري، کاري نيست که نتواني به انجام برساني.
ادامه در مهر 84
سلام رفيقم
داستان خيلي زيبايي بود ...
بازم ميام پيشت .. عليرضا
چه روز تلخي بود، انگار دنيا براي لحظه اي به آخر رسيد. اون موقع دفتر تحريريه مون همون نزديکيها بود، نزديک آذري. عکاسمون خودشو رسوند به محل اما تا وقتي خبرها يکي يکي نمي رسيد هيچکس اصل ماجرا را باور نداشت. يکي از همکارا سر صفحه بندي بود که خبرو شنيد. بعد از چند تا خبر فهميد برادر خودش هم توي اون پرواز بوده...
يه دفعه همکاراي خبرنگارمون خودشون خبر شدن و رفتن توي صفحاتي که صفحه بندي ميشدن...
از بهترينهاي ارتش توي اون پرواز پر کشيدن. كساني كه حالا حالاها جايگزيني براشون نيست.
آه از اين روزگار...
