سلام ....حتما مي گي چقدر بي کارم که هي ميام مطالب قبليتو مي خونم و واست نظر مي ذارم .... بي کار که هستم ولي راستشو بخواي نوشته هاتو دوست دارم روان ودلنشين مي نويسي ....يعني ميشه يه روزي هم من اين قد قشنگ بنويسم ....
دلم اين روزها خيلي گرفته ...حالا که از مهموني بر گشتيم يادم افتاده که هديه هامو با خودم نياوردم، خيلي چيزا خدا واسم کنار گذاشته بود اما خودم با کم کاري که تو مهموني کردم همه رو از دست دادم ...دلم مي خواد شباي قدر بر گرده وفقط دعا کنم وگريه ...حالا که مهموني تموم شده يادم اوفتاده که دلم کربلا مي خواد........... راستي اين خبر از زبون يه خواهر بسيجي شنيدم که مي گفت قرار بوده شهيد تودانشگاه دفن کنن که طرفداراي موسوي نذاشتن ...وقبر ها رو پر کردن.....