روز افتتاحیه طرح آمده بود، مثل همیشه آرام و بدون سر و صدا. رفتم و سلام علیکی کردم، هنوز مرا به خاطر داشت؛ بعد از مصاحبه ای که یک سال و چند ماه قبل با او انجام داده بودم، برخورد او با همه مدیران تفاوت داشت، همان جا خواستم تا شبی از شب های ضیافت با ما باشد، او هم پذیرفت... آن شب آمد. با وجود اصرار زیاد من روی زمین نشست و مثل بقیه دانشجویان منتظر آمدن شام شد. برای او شام گرفتم، گفت برای خودت هم بگیر تا با هم بخوریم. در همین فاصله بعضی از بچه ها خبر آمدن او را به دوستانشان گفتند و سرش شلوغ شد. شامش را نتوانست کامل بخورد. یکی از نیروهای خدمات کنارش نشسته بود و از حرف های دلش میگفت، خانم دکتر با حوصله گوش می داد:" چند تا بچه داری؟"... همان موقع بود که یکی از بچه های ترم یکی(وروردی بهمن90) با ذوق زدگی پرسید:"رئیس دانشگاه ایشونه؟!"... من یکی از بهترین سفره های شام زندگیمو کنار خانم دکتر تجربه کردم، گرچه شلوغ شد و فرصت نشد درست شام بخوریم! اما شیرین بود... اینها همه یعنی دوران طلایی دانشگاه الزهرا(س) ... کاش قدرش را بدانیم... میهمان دیشب سفره ما خانم دکتر خزعلی، ریاست دانشگاه بود
Design By : Pars Skin |