سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

دیروز برای چندمین بار از انتشارات سوره مهر پیگیری کردم، برای کتاب دختر شینا، و باز هم  شنیدم ..." نداریم! حتی یک نسخه... چاپ اول ش تمام شده..." از ته وجودم خوشحال شدم و غم تمام شدن نسخه های کتاب تسلی م داد، وقتی یک کتاب به تعبیر من عاشقانه در فضای دفاع مقدس اینگونه مشتری پیدا می کند، به نسل خودم امیدوار می شوم و انرژی تازه می گیرم، تا این کتاب ها خوانده می شود می توان امیدوار بود...

بعد از اینکه از تمام شدن دختر شینا مطمئن شدم، گفتم فعلا کتاب دیگری بگیرم تا چاپ دوم آن برسد(البته کتاب را خوانده ام ولی با اصرار یکی از دوستان به او تقدیم کردم که دیگر از دست خودم رفت، تقصیر خودم هم بود که خیلی تعریف کردم برای بنده خدا) کتاب پیشنهادی سوره " خاطرات ایران" بود. پیکی را فرستادم و بعد از دو سه ساعتی بالاخره کتاب را آورد برایم...

 پرده دوم !

در کمال تعجب دیدم پیک محترم به سمت دستگاه آب سرد کن رفت و خیلی لذت بخش! مشت مشت آب نوشید!! بعد به من نگاهی کرد و خدا حافظی و رفت... فکر کنم به چشمان خیره شده ام نگاه می کرد.آخر جوان بود و به نظر نمی رسید مریض باشد.شاید هم اشتباه فکر می کنم.. خدا می داند، همان لحظه به یاد راننده تاکسی مشهدی افتادم که پارسال ماه مبارک نزدیک حرم، دیدم بطری آبش را درآورد و البته از من معذرت خواهی کرد و گفت که شغل رانندگی سخت است و طاقت روزه نیست وگرنه من اهل نمازم دخترم... تازه کمی درد معده هم دارم.

و بعد از آن به یاد حرف های آن راننده تهرانی افتادم که امسال می گفت شما روزه می گیری؟ سخته! ماشالله تو این هوا..اصلا روزه برای ثروتمندان و از ما بهترونه که یه کم فقرو مزه مزه کنن..ما چرا باید تو این هوای طاقت فرسا روزه بگیریم اونم همه ماه، حداقل کم بشه برای ما!

با خودم فکر می کردم واقعا بعضی مشاغل سخت است و ساعت ها زیر آفتاب ماندن و زبان روزه... شاید حق داشته باشند ای کاش احکام ثانویه ای بود برای این موارد خاص... به روحانیت فکر می کردم که آیا تا به حال درباره این قضیه بحث کرده اند یا نه... ولی با این افکار به نتیجه ای نرسیدم

همان شب از یکی از شبکه ها دیدم از دکل های جنوب و حفاری و... در ماه رمضان و انها که با مشاغل سخت (واقعا سخت) با زبان روزه آنجا کار می کنند، گزارش گرفته اند. هر چه کلنجار رفتم با خودم دیدم این نوع مشاغل واقعا در دسته طاقت فرسا ترین ها هستند، اینها چطور روزه می گیرند؟!! بعد مدام از اطراف می شنوم و می بینم که ضعیف میشیم ..سخته.. هوا گرمه.. تابستونه

پرده سوم

یادم می آید اول دبستان که اولین روزه کله گنجشکی ام را گرفتم، مادرم می گفت خدا ماه رمضان دانه گندم بهشتی در دل روزه دار می کارد و تا آخر ماه هم کم کم آن دانه محو می شود، برای همین است که  روزه های آخر ماه سخت تر می شود(واقعا الان درک می کنم چون واقعا پنچر شدم!!) از همان موقع این باور در قلبم شکل گرفت که روزه هرچقدر هم سخت و هر چه هم طولانی، ولی خدا هوای روزه دارش را دارد و کمکش میکند و شیرینی این کمک را قطعا حس می کنی ...

کاش من و هم نسلی هام اندازه باور یک بچه دبستانی، به خدا  و وعده های کمکش اعتماد کنیم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/25ساعت 11:30 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin