سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

پرسه ی مطبوعاتی در چند فریم

فریم اول

بعد از تقریبا نیم روز حضور در غرفه دانشگاه، به همراه یکی از دوستانم به بازدید طبقه اول می رویم، جایی که جمع مطبوعات حرفه ای جمع؛ و البته بازدیدش هم خیلی بیشتر از طبقه دوم است. موقع ورود اولین غرفه ای که توجه ام را به خود جلب می کند، غرفه شهدای رسانه است که با ایده جالبی آذین بندی شده است، ورودیِ غرفه چهره هایی آشنا می بینی؛ سید شهیدان اهل قلم و راوی فتح، سید مرتضی و آن طرف تر شهیدِ خبرنگار صارمی، ولی گویا امسال نام جدیدی به این لیست اضافه شده و یا شاید من اولین بار است که این اسم را در جمع مطبوعات می بینم، دوستم را صدا می زنم، او هم اندازه من تعجب کرده! فرمانده جوان و نخبه جنگ یک خبرنگار بوده... نگاهم به عکس کارت خبرنگاری و قسمتی از وصیت نامه اش که زیر این عکس کار شده، می افتد... شهید باقری( غلامحسین افشردی)؛ همان کسی که در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر و خیلی از عملیات های استراتژیک نقش مهمی داشته است. به هوشِ نظامی فکر می کنم و ارتباط آن با قلم، قلم یک خبرنگار... مطبوعات در میان تمامی اقشار جامعه ریشه دوانیده است، این را در غرفه شهدای رسانه به خوبی درک می کنی و با خودت عهد می بندی که یادشان تا همیشه در ذهنِ قلمِ تو زنده بماند!

فریم دوم

در حال راه رفتن میان غرفه های حرفه ای ها هستی که یک ازدحامِ جالب حرکت تو را کند می کند! تعدادی دانش آموز روی موکت آبی رنگ میان راهرو نشسته اند و با شور و شوقی که می توانی از چشم هایشان بخوانی، در حال کار هستند، جلوتر که می روی، متوجه می شوی، آنها با صبر و حوصله تمام، قطعاتی پازل مانند را با مفاهیم مختلف از ایران شناسی گرفته تا مبارزه با اعتیاد، از طبیعت و فرهنگ و....روی بنری که از قبل روی زمین آماده شده می چسبانند، شاید حدس زده باشی! آنها روزنامه دیواری درست می کنند. از یکی شان می پرسم "چرا آمدی اینجا؟ این کار را دوست داری؟" سریع جواب می دهد" بله! این بزرگترین و طولانی ترین روزنامه دیواری جهان است که به دست دانش آموزان ایرانی درست می شود، ما هر کدام قسمت هایی از آن را آماده می کنیم و بعد همه این تکه های پراکنده به هم وصل می شود." همان لحظه دوستش او را صدا می کند که زود باش بیا کارمان عقب می ماند... و صحبت ما تمام می شود.

چند لحظه ای می مانم و نگاهشان می کنم، راستش مثل آنها ذوق کرده ام، وقتی دانش آموز هم وطنم با لبخندی عمیق واژه روزنامه را به لب می آورد، با خودم می گویم فرقی نمی کند روزنامه دیواری باشد یا روی دکه! همین ارتباط زیبای مطبوعات و دانش آموزان ارزشمند است. یادش بخیر... دوران دانش آموزیِ ما این ارتباط تقریبا نبود. همان جا برایشان آرزو می کنم این خاطرات خوب نمایشگاه مطبوعات و فعالیت دسته جمعی شان را به آینده ای نزدیک پیوند بزنند و بهترین دانشجویانِ مطبوعاتی شوند.

فریم سوم:

به نظر می رسد در فضای امسال نمایشگاه خلاقیت های ویژه ای به کار گرفته شده، یا حداقل می توان گفت نسبت به سال گذشته تفاوت هایی دارد، موزه مطبوعات و چاپ روزنامه تک برگی که به یاد روزنامه سور اسرافیل از آن دستگاه چاپِ قدیمی بیرون می آید و قانون مطبوعات سالیانِ قبل از انقلاب، یاد چهره های ژورنالیست شصت یا هفتاد سال قبل، نمونه روزنامه های قدیمی و.... که همه در فضای موزه مطبوعات در طبقه اول گردآوری شده، یکی از همان تفاوت هاست.

تفاوتِ مشهود دیگر حال و هوای غرفه هاست که با توجه به مشکلات وضعیت چاپ و نشر و قیمت بالای کاغذ، نسبت با سال های گذشته کمتر از مخاطبین خود پذیرایی می کنند! البته با مجلات و نشریات شان؛ تقریبا همه محصولات ارائه شده فروشی است و هدیه های مطبوعاتی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است!

پی نوشت : این مطلب کوتاه را در روزهای آخر نمایشگاه مطبوعات برای ویژه نامه بخش دانشجویی نوشتم. ولی امسال  بخش دانشجویی کم رونق بود... افسوس که خیلی دوستان نبودند به همین دلیل من هم فقط دو روز حضور داشتم که واقعا خسته کننده بود برایم.


نوشته شده در سه شنبه 91/8/16ساعت 12:5 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin