سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

                           " یا حق "

هان! ای دل عبرت بین از دیده عبرکن هان...

ایوان مدائن را آیینه عبرت دان...

بعد یکی دو هفته دویدن وهماهنگی جور شد که امروز کاروانی از دوستان رو برای بازدید موزه عبرت ایران ( شکنجه گاه مخوف ساواک) در واقع همان محل کمیته مشترک ضد خرابکاری!! ببریم. برای ساعت ? بعداز ظهر وقت گرفته بودیم....

وارد آمفی تئاتر شدیم و در لحظه، نمایش فیلم شروع شد... فیلم بازگویی خاطرات خانم طاهره سجادی (غیوران) و خانم حدیدچی دباغ .... فیلم ...خاطره... نه! دردنامه و بغض نامه ....

از زنانی که جوونیشون توی مبارزه بوده و زندگیشونو برای انقلاب دادن... وقتی خانم سجادی وسط حرفاش بغض میکرد و احساس خفگی بهش دست میداد و گلوشو فشار میداد ....همه ش داشتم به این فکر میکردم که عبرت بگیرم ، عبرت بگیرم از شجاعت اون که تو سن الان من ، چه افق دوری داشته و برای منی که هنوز وجود نداشتم مبارزه کرده و برای مفهومی مثل آزادی ، به اسارت خودش تن در داده و .....

داشتم فکر میکردم .... صدای خانم دباغ پیچید توی گوشم ، وقتی که در مراسم تجلیل شهرداری(همون که دستش درد نکنه س!!!!!) از جوانان دیروز !! روی سن بود ، گفت: یه جور جوونی کنید که وقتی به جای تیربار ژ.3  . دستتون عصا گرفتین ، احساس پشیمونی نکنید...

یه زن غیور و شیرزن که من  یه گوشه از مقاومتاشو توی موزه عبرت دیدم و نشد که هضم کنم ... و همون زنی که بعد از انقلاب رو ی تپه ها و دشت های غرب کشور با تیربار ژ.3. ....

همون زن بود که حالا غبار زمان روی چهره ش نشسته بود...

جزء دفعات معدودی بود که به زن بودنم افتخار کردم!....

داشتم موزه عبرتو می گفتم، بعد از فیلمی که همه، حتی اون دوتا جوون شوخی که به جرز دیوار هم میخندیدن! حتی در موزه عبرت، متاثر شدن و همه از سالن خارج و برای شروع بازدید به اتاق افسر نگهبان رفتن .... در مورد اتاق ها و سلول ها و آدم ها و.... چیزی نمیگم که خودتون برید و " شنیدن کی بود مانند دیدن " ....

فقط چندتا حاشیه :

  1. اگه مثل من دفعه  دومت باشه که میری ، فقط تو فکری .... نه چیز دیگه ... فکر به همون افق های دور ولی نزدیک...
  2. اگه بار اولت باشه ، توی بهت و شاید کمی ترس و بعد هم بغض و ناباوری از این همه شقاوت از یه مشت آدم ایرونی مثلا (شکنجه گرای از حیوون بدتر...)
  3. اون ساختمون هوا و تهویه مناسبی نداره و حتی نور درست و حسابی ومن در تعجبم که چه طور بازدیدکننده ها طاقت کمی شرایط این گونه رو ندارن ... مگه غیر از اینه که اینا از نسل همون مقاوم هایی هستن که ماه ها و سال ها تو اون جای مخوف اسیر و زندانی بودن و فقط خدا رو داشتن و فقط و فقط خدا اونا رو میدید ....همونایی که آفتاب هم لیاقت دیدنشونو نداشت ! شاید حتی برای ماه ها ی مدید...
  4. وقتی راجع به شکنجه زنان و اینکه هیچ فرقی برای اون شکنجه گرا نداشته که مرد باشه یا زن ! صحبت میشد ، ماکت ها و بازسازی های شکنجه زنان که بدون حجاب و ساده ترین نوعش حلقه کردن زلف بلند زنان و کشیدن آنها از موهایشان روی زمین بود تا حتی بیهوش شوند ... تنی چند از آقایون مزه میپراندند که چه قدر امروز خواهر بی حجاب دیدیم !!!! ومن که .... نه بهتر است نگویم ....

فقط سوالم این است که در آن جو و فضا .... ما کی میخواهیم عبرت بگیریم و بفهمیم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد... (اگه خودتون برید و توی جو باشید بهتر میفهمید چی میگم!)......

 

شیر زنان ایرانبدون شرح
نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 2:30 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin