سه پرده ازیک رویای زیبا ! پرده اول : بدرقه " مسافرین محترم قطار تهران _ مشهد .... مسافرین محترم قطار تهران _ مشهد " یه دفه دلم هری ریخت ... یعنی راستی راستی منم مسافرمشهدشدم و زائر مولا .... نه ! مثه یه خوابه ... همین چند شب پیش این صدا رو توی خواب می شنیدم و از ته دل ذوق زده شده بودم . حالا خوابم یا بیدار ؟! هرچی که هست نمیدونم ولی نمی خوام این لحظه های قشنگ تموم بشه، دلم می خواد همیشه زائرت باشم مولا... خانواده و دوست و آشنا همگی موقع بدرقه کلی سفارش داشتن : " به آقا سلام برسون " ." بگو ما رو هم بطلبه " ." خوش به حالت ... خیلی التماس دعا ". " ما رو یادت نره ..." ."من هر روز پیام میدم تا منو یاد کنی ..." و ... به این فکر میکنم که چه کوله بار پری دارم ! پر از خواهش و تمنای زیارت و التماس دعا ... باید یادداشت کنم تا یادم نره و هیچ کس رو از قلم نیندازم . حالادیگه سوار قطار شدیم ، از مامور قطار ساعت دقیق رسیدن رو پرسیدیم ، یعنی لحظه های انتظار بیش از نصف روز طول نمی کشه ! وخیلی زود میرسیم به سرزمین تو مولا ... با اینکه سخته ولی بهترین انتظار زندگیمه .همه بچه ها حال و هوای خوبی دارن و منتظر هستن که اونقدر به مشهد نزدیک بشیم تا از پنجره قطار بتونیم گنبد زرد طلا رو ببینیم و قبل ورود به سرزمین مشهد ، به امام عرض سلام و احترام کنیم ... * * * * * پرده دوم :اذن دخول امام زمان (عج) می فرماید : " کسی که پدرم حضرت رضا(ع) را با شناخت حقش در سرزمین طوس زیارت کند ، بهشت را برای او در پیشگاه پروردگار متعال ضمانت میکنم . " روبه روی گنبد ایستاده ام ... چشمانم در میان عشق و اشک ، گنبد زرد طلا را در آغوش می کشد ... " السلام علیک یا ابا الحسن یا علی بن موسی الرضا ... " ... سلام بر مولای طوس ! خدایا ! به خانه فرزند پیامبرت آمده ام ( اللهم انی قد وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک صلواتک علیه و آله ... ) و تو گفته ای به حریم حرم پا نگذاریم مگر آنکه اذن دخول داده شود ( و قد منعت الناس ان یدخلوا الا باذنه ... فقلت: یا ایها الذین آمنوا... ) پروردگارا! مرا بپذیر که از راه دور آمده ام و رنج سفر بر خود خریده ام ... خدایا ! به حریم رضا و حرم عشق راهم ده .... خدایا! یه زیارت فرزند پیامبرت آمده ام زیرا که یقین دارم زنده است و نزد تو مرزوق ... ( و اعلم ان رسولک و خلفائک (ع) احیاء عندک یرزقون ... ) یقین دارم که جانشین تو، امام رئوف، صدایم را می شنود و سلامم را پاسخ می دهد در آن لحظه که به پاسخش محتاج ترینم ...افسوس که حجابی ست بر من که جوابش را نمیشنوم ! ( یسمعون کلامی و یردون سلامی و انک حجبت عن سمعی کلامهم ) خدایا ! من از تو، از پیامبرت و جانشینان تو روی زمین اذن می خواهم حتی از فرشته هایت ... تا محرم حریم شوم . بی دلیل نیست تشبیه محرم حج و زائر رضا(ع) که به حق زیارت او حج فقراست. شنیده ام که اشک جاری نشانه رخصت توست مولا ... با پای اشک به سوی ضریحت میایم ... در همهمه زائران که زیباترین نواست گم می شوم درست مثل همه که آمده اند تا خود را پیدا کنند ... چشم در چشم ضریح تو دوخته ام و برلب زمزمه زیارت دارم ... کوله بارم را هم فراموش نکرده ام !چهره همه شان از مقابلم رد می شود و دست به دعا برمی دارم ... ولی برای خود ...نه ! هرگز ... من فقط تورا می خواستم که آمده ام به بارگاهت و همین بس است برای عقده گشایی از دل و روح طوفان زده ام ... دریغا ! لحظه ها در تپش تندی جریان گرفته اند و می دانم که پلک به هم زدنی ، موقع رفتن است .می خواهم تمام لحظات اینجا را با وجودم ثبت کنم تا زمان دلتنگی ها چشم برروی هم بگذارم و با پای وجود ، هربار بیایم ... هربار دلتنگی ... * * * * * پرده آخر : وداع مولای غریب نواز، آن قدر بی بدیل رسم میزبانی به جا آورده که میهمان پای رفتن ندارد ... مولا چه کنم با دلتنگی ؟ ... قول می دهی دوباره دعوت کنی مرا و من میهمان باشم به میزبانی تو ... من هم با تو عهد می کنم این چمدان سوغات را که به من ارزانی داشتی فراموش نکنم و با خود به دیارم ببرم تا هرگاه پایم بر زمین لغزش سست گردید از آن مدد بجویم ! بر لب نوای جانسوز نی و در چشم زلال چشمه ... زمان وداع و گام های آخر در حریمت ... اینجا بهشت روی زمین ملائک است از این زمین فرشته به اکراه می رود از هرچه غصه دارد و غم می شود رها هرسائلی به خدمت این شاه می رود باب الجواد راه ورودی به قلب اوست حاجت رواست هرکه از این راه می رود این سه بیت شعر هم از غزل شاعر عزیز ، خانم نانی زاد است .
Design By : Pars Skin |