فرجی دیگر

تقدیم به ساحت مطهر بانوی آب و روشنایی ... حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )

 

یک کارت برای امام رضا (ع) مشهد ، یک کارت برای امام زمان (عج) مسجد جمکران ...

یک کارت برای حضرت معصومه (س) قم ، این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح .

 

" چرا دعوت شما را رد کنیم ؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما ؟ ببین همه آمدیم . شما عزیز ما هستی "

 

حضرت زهرا (س) آمده بود به خوابش ، درست قبل از عروسی !

 

·         پی نوشت : این قطعه قسمتی از خاطرات شهید مصطفی ردانی پور در کتاب " یادگاران " است که اخیرا از نمایشگاه کتاب خریداری کردم و دلم نیامد لذت خواندنش را با شما شریک نشوم . قسمت دیگری را برایتان از همین کتاب می نویسم :

 

حاج حسین ( همان شهید خرازی خودمان !) بچه ها  را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند . سری اول صد و پانزده شهید آوردیم مصطفی نبود.فردا صبح دوباره بیست و پنج شهید دیگر آوردیم باز هم مصطفی نبود.منطقه دست عراقی ها بود ،چند بار دیگر هم عملیات شد ولی مصطفی برنگشت که برنگشت .

جنگ که تمام شد رفتیم دنبالش روی تپه برهانی، توی همان شیار( محل شهادتش )همه جای تپه را گشتیم نبود .سه نفر همراهش پیدا شدند، ولی از خودش خبری نشد !

(در ذهنم تداعی شد : یک روز برگشت طرفم و گفت از خدا خواسته ام جنازه ام گم بشه نه عراقی ها پیدایش کنند و نه ایرانی ها)

ای کاش صدایشان را در هیاهوی روزمرگی کم نکنیم !


نوشته شده در دوشنبه 89/2/27ساعت 2:17 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin