سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

سلام به همه دوستان عزیزم بعد مدت ها تاخیر از سر مشغله و وقت کم آوردن و آپ نکردن ،‏ سراغ نوشته های قبلی رفتم و بعد از نگاهی گذرا به آنها ترجیح دادم وبلاگم را با متن زیر آپ کنم که سال گذشته همزمان با نیمه شعبان و روز خبرنگار که تقریبا مصادف شده بودند(البته با اختلاف یک روز ) نوشتم. راستی پیش پیش از همه التماس دعا دارم، این دو ماه عزیز رو که از دست دادم و نفهمیدم چه جوری گذشت دعا کنید ماه رمضان از خجالت شعبان و رجب بیرون بیام...

وقتی خبر آمدنت تیتر اول روزنامه ها شود...

به بهانه 17 مرداد روز خبرنگار

چه تقارن زیبایی!فقط یک روز ...میلادمنتظر با سالگردشهادت تو...می بینی برادر !همیشه شهادت و انتظار گویی همراه میدان عشقند...

یقین دارم برادر رسانه ای شهیدم ...یقین دارم که توهم منتظربودی

 و هنوزآخرین پیامت را که از رسانه ابلاغ میکردی می توان شنید :

17 مرداد سال 1377...آخرین مکالمه شهید صارمی با ایرنا در تهران:

" اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری! مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می شوند به من بگویید که چه وظیفه ای ... "

...دیگرصدایت نیامد !و این بود آخرین سروده ات...

 

در خبرهاآمد...شهید خبرنگار محمود صارمی...

صارمی مثل من و تو  بود... نه دیپلمات بود و نه تاجر...نه سفیر بود و نه وکیل ... فقط و فقط یک خبرنگارایرانی بود...متعهدو وظیفه شناس ...

او درطی دوسال حضورش در افغانستان بارها فریاد مظلومیت مردم دردمند وستمدیده آن دیار مصیبت زده  را به گوش جهانیان رساند و خبرسقوط مزارشریف راباخون خود مخابره کرد وخود خبر شد...

 

در خبرها آمد... شهید خبرنگار محمود صارمی...

 صارمی را مجامع جهانی وکنوانسیونهای بین المللی خبرنگاران ... دوست ودشمن...  همه شناختند و ستودند.

صارمی به پای  رسالتش ماند تا آخرین لحظه واین بزرگترین درسی است که از صارمی هامیتوان آموخت.

امثال صارمی اگر زیاد نباشد کم نیست ...

در حرفه پرمخاطره صارمی ها ، بعد از او همسنگرانش نیز طی سال ها به او پیوستند...

شهدای خبرنگاری که با جان خود نگاشتند از دفاع و از اخلاص ... از همان ها که گمنام رفتند و نامدار شدند ...

شهدای خبرنگار c -130 و شهدای خبرنگار میادین مختلف...

می بینی ؟! صارمی و دوستان خبرنگارش همیشه نگاشته اند ...در اشک ها و شادی ها ... در لحظه های تاریخی ...

می بینی ؟!همیشه کنار مان بودند ...کنار ملت ...

صارمی و دوستانش به رسالت قلم ایمان داشتند و به رستگاری قلم می اندیشیدند ...

این است رسالتی که سوگند به قلم ! به پایش جان دادند و ماندند ...تا آخرین نفس... آخرین قطره خون...

 راه آینده روشن است و چه زیباست آن خبری که بهترین خاطره خبرنگاران می شود ...

می دانی !منتظر می مانی

وقتی خبر بزرگ آمدنش تیتر اول روزنامه ها شود ...

که به رستگاری قلم می رسیم ...

و معجزه رهایی ...

...امام جهانیان آمد

... و آن روز صارمی و دوستانش خبرنگاری می کنند

یاد همه شان گرامی  باد

اللهم عجل لولیک الفرج

 


نوشته شده در شنبه 89/5/16ساعت 1:3 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin