• وبلاگ : فرجي ديگر
  • يادداشت : دنيا نباشد ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سادات 


    يه مطلب در مورد عيد غدير

    يه مطلب در مورد هشتمين عشق

    ربطش چيه؟

    اين دو رو با هم گفتم که بگم عيد غدير پيش امام رئوفم بودم

    آقا حسابي سنگ تموم گذاشتن

    هر بار سنگ تموم بود اما اينبار...

    هتلي با چشم انداز حرم که دلت ميخواست ساعتها بنشيني و ذل بزني و درد دل کني...هنوز جلو چشامه حک شده تو قاب چشام

    نشسته بوديم صبحانه مي خورديم يکي با شتاب در زد دلمون هري ريخت گفتيم مگه سر آورديد!!!!!!!

    در باز شد يه صداي دلنواز پرسيد:چند نفريد؟

    جيغ زدم...

    آقا دعوت کرده بودن و ما شديم مهمون سفره آقا بعد از اينهمه سال اين اولين بار بود مي رفتم آشپزخانه حرم

    و روز آخر تو حرم بوديم که در رو بستن شستن حرم فرصتي برا کساني که نميتونن برن زيارت مثل مادربزرگم که بخاطر درد پا نتونست و شديدا دلش شکسته بود رفتيم قشنگ زيارت کرديم البته جايي که خانمها نمي تونن برن قسمت مردونه بالا سر حضرت...

    وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي خداي من........

    شايد اين زيارت نتيجه اين بود که هيچوقت جلو نميرفتم از ترس اينکه پاي زائري رو لگد کنم يا آرنجم مومني رو آزار بده يا...

    آقاجون خيلي عاشقتم

    خيلي

    آقاجون برامون دعا کنيد شما ولي نعمت مائيد شما صاحب اين مملکتيد...

    پاسخ

    خوش به حالت سادات عزيز ... كاش قسمت ما هم مي شد