سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرجی دیگر

 

"بی اختیار"


بچه ها دیدین تو شبای قد رم عزاداری امام حسین (ع)


میکنن؟؟سرش چیه ؟ میشه به منم بگین؟؟؟؟؟


بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت


دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت


نمی دونم چرا منم  بی اختیار از حسین(ع)


یاد کردم . حتما قدر علی(ع). قدر حسینه(ع). 


مولا! تو  به چند عزا نشسته ای ؟ چند شال عزا به گردن


داری؟


                                      آجرک الله


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 11:0 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

تو که آرام میخوانی قنوت گریه هایت را ....


میان ربنای سبز انگشتانت دعایم کن...!!


                                                   مولای خوبم آجرک الله


                                              با رفتن پدر تو همه مان یتیم شدیم.


                                            بچه ها شما هم خیلی دعام کنین.


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:58 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

                یا حق

حس دوستی


میگن دوستی مثه ایستادن روی سیمان خیسه ! هرچی بیشتر واستی


بیشتر فرو میری . اگرم فقط بیای و رد شی جای پات برای همیشه


روش می مونه.... کاشکی آدمایی که جای پاشون روی سیمان


دلمون می مونه .. ارزش دوستی ... ارزش دلمونو داشته باشن


فقط دوستای واقعی می تونن ارزش سهم اشغال شده دلمونو داشته


باشن.. دوست واقعی.. د و س ت .... و ا ق ع ی ...


کاش دلمونو ارزون نفروشیم!!


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:58 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

کاش تو ماه رمضون بهاری شیم... تا بهار دلمون به دل اون بهاری ترین پیوند بخوره...


کاش به زودی زود ... با بهار دلمون..موقع افطار و سحر سر یه سفره باشیم..


تو لحظه های قشنگ این ماه  ..  لحظه های عاشقی .. یاد ما هم باشین .. 


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:57 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

مسئله دوری و عشق


هرروز که میگذره معمولا بیشتر کمبودش رو بایستی حس کنم میپرسی چرا؟ یعنی چی؟! آخه میگن دوری عشقای کوچیک رو خاموش میکنه ولی عشقای بزرگ رو شعله ورتر !حالا اگه من از دوری اون ترک غارتگر دلم! همون که صاحبمه!گل نرگس..بی تابی نمیکنم و


بیقرار نیستم و عشقم باهر نفس کشیدن بیشتر نمیشه.ممکنه دو دلیل داشته باشه :یا عشق من بزرگ نیست یا  هیچ دوری در کار نیست...به نظرت کدوم یکیه حال من؟!


یا رب سببی ساز که یارم به سلامت


بازآید و برهاندم از بند ملامت.... 


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:57 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

هدیه ...


طرح هدیه  100000صلوات برای سلامتی و فرج آن یار سفر کرده. که 10 صلوات آن از غنچه لبهای شما میروید.


آن سفرکرده که صدقافله دل همره اوست


هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:56 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

صعود به عشق...


یه دوست باوفا!


ازوقتی یادم میاد،جزمامان وبابام، فقط یه نفربودکه خیلی هواموداشت،خیلی نگرانم بود،همیشه باهام بودوهیچ وقت تنهام نمیذاشت...آره !اون دوست خیلی خوب من بود،ازهمون بچگی...اینگار مهراون از همون اول توقلبم بودودوستی با اون تو گولبولای خونم..!کم کم که بزرگتر شدم،یه ذره فراموشش کردم،خب مدرسه ودرس ودوستای جدیدومتنوع!این کلاس به اون کلاس واین مقطع به اون مقطع..در عوض میدونی اون چی کار میکرد؟!بااینکه خیلی های دیگه رو غیر من میشناخت،ولی مهر ومحبتش رو هیچ وقت نسبت بهم کم نمیکرد.همیشه سراغمو میگرفت و بهم سرمیزد..خلاصه اینکه از اون وفا و مهربی حدواندازه و از من کم مهری و بی وفایی..!گذشت وگذشت تااینکه بادنیاآشناشدم.دوست خوبی بود.اوایل دوستی مون بودوبه غیرخوبی چیزی ازش ندیده بودم.روزبه روز بیشترعاشقش میشدم واونم خیلی بهم نزدیک شده بود.تو تنهاییام همش به اون فکرمیکردم.در عوض اون دوست قدیمی روفراموش کرده بودم.حتی اسمشم داشتم فراموش میکردم.ولی اون...بازم بهم سرمیزد حتی به یاد قدیما منو خونش دعوت کردولی من بازم تحویل نگرفتم.آخه میدونی دنیا تموم وقتمو گرفته بود.این قدر بااون بودم که وقت نمیکردم به کس دیگه ای باشم و فکرکنم.ولی یه روزدیدم دنیا دیگه نیست.بهم خیانت کرد.زمینم زد. بهم پشت کردو رفت..تازه فهمیدم سراب بود..تموم اون وعده وعیدای دوستی ...همه چی خیلی زود تموم شد..اون وقت بودکه صدای دوست قدیمیم تو گوشم پیچیدکه:"مطمئن باش دوستی بهتراز من برای تونیست.." برگشتم پیشش.فکرنمیکردم قبولم کنه ..آخه من تموم پلای پشت سرموخراب کرده بودم..ولی اون منوباآغوش مهربونش استقبال کرد..اون موقع بود که به خودم قول دادم هرجاباشم وباهرکی آشنابشم، دیگه هیچ وقت اونوازیاد نبرم..آخه هیچ دوستی پیدامیکنی که باتموم بی وفاییات بازم باهات دوستی کنه؟!...


رفقااگه تا اینجاشوبودین..حالا بیاتوخلوتمون فکرکنیم به کدوم دوست به کدوم دنیا و داراییهای زودگذرش، دوستی اماممونوفروختیم؟!


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:56 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

یاد یار...


ای که ز یادت لاله ها داغ دیده اند!


ورنه لاله ها...شکوفه ها بسته مانده اند!


ورنه...غنچه ها همیشه دل شکسته مانده اند!


....سرو ما همیشه قد خمیده مانده است!


....دل چون کویر  تفتیده مانده است!


بیا...بیا بگو که جویبار لحظه ها روانه می شود


بیا....  بیا ببین که واژه ها ترانه می شود


چشم من ز چشمه زلال تو پر آب می شود


لبم ز شهد لعل تو مست جام ناب می شود


ای امید لحظه های بی امید من ....!


قسم به عشق...قسم به آب و آیینه ...


به مادرت قسم بیا...


به دل شکسته مادرت قسم بیا...!   أین معز الاولیاء و           


مذل الاعداء 


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:53 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

"می رقصم و می چرخم و می نوشم از این جام..."


 


احساس زیبای طواف...


 


ای خسته دل گام بردار!گام بردار به جلو. به سوی خانه دوست! ای ازخودبی خودشده!بچرخ...بچرخ...مگرنمی بینی جبرییل را که پروانه وار در کهکشان عرش الهی به دورمنظومه عشق می گردد!


بگرد..تو نیزبگرد!...


پروانه وار روحت رابه دورشمع عشق به گردش درآر!این جا آدم پدرت و حوا مادرت..سوخته اند..!در آتش شوق...این جا قدمگاه خلیل الله وذبیح الله است...!این جا درودیوارصدای حسین رابه امانت دارد...این جااشک زلال سجادهنوزجاری است...!


تو...!جای در پای آنان بگذار  و بگرد...بگرد ..و تودرکجای زمین این کهکشان الهی و این منظومه عشق راتوانی جست؟! ببین خورشید کجاست!؟


...وتودرگردش به دورمنظومه عشق قطعابه جستجوی خورشیدهستی! خورشید!...


مطمئن باش که می یابی!


اینجا دیگر خبری از ابرهای سیاه نیست...


آسمان آبی است و فیروزه ای...و خورشید تلالو می کند... خورشید تو نیز روزی طلوع خواهدکرد


در همان روزی که نوای "انا المهدی...!" را بشنوی!


نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:52 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

 

وقتی چشام لیاقت پیدا کرد....


                          اولین نگاه به کعبه...!


....وتو بال دربال ملایک همراه آنها می شوی وزمزمه آسمانی"خروا سجدا.."راهمنوای جبرییل


می خوانی.چشمانت جز دوست نمی بیندوگوش هایت جز عشق نمی شنودوتوسربه آستان دوست میسایی.. ای مجنون!


پرده چشمانت ناگاه به کناری میرود..


چشم دل باز کن که جان بینی


آنچه نادیدنی است آن بینی...


 ای مجنون ازراه رسیده!...چه تحفه ای نزد لیلی آورده ای؟! تابانیازتوناز لیلی بیش شودوشوق تو  


لحظه لحظه بیشتر...!


مجنون!  تو در تپش تند آرام لحظه ها به شوق دیدار لیلی نشسته ای ...


ای مجنون! دامان لیلی تنها لحظه و نقطه ای است که آرام می شوی و توخود بیشتر می دانی که حاجت دل راجز این نمیتوان بود که آغوش عشق لیلی درمان درمان است و روای حاجات..!مجنون! برخیز! با زلال چشمه اشکهایت مسیر را پاک کن و قدم بگذاردر ره عشق که...


بیچاره کسی که منشیان در عشق

نامش ننوشته اند دردفترعشق...!

نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت 10:52 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
Design By : Pars Skin