عید غدیری که گذشت خدا نعمت را بر من تمام کرد، در کنار همه آنچه تا به حال عطایم کرده بود... خدایا شکرت هوای ما هم دو نفره شد با حضور سید مصطفای عزیزم... لحظه عقد شیرین است و پر هیجان با طعم استرس! البته کم... آن لحظه به یاد همه تان بودم همه دوستان عزیز شفیق و همراهم. باران می بارید و من در زمزمه شرشر رحمت الهی، خواستنی ترین "بله" زندگی ام را گفتم و شنیدم (چه قدر دامادها مظلوم هستن! انگار هیچ کس منتظر بله گفتن اونا نیس! اینو حتی حاج آقای محضر هم میگفت آخرین باری که توفیق دیدار دانشجویی نصیب شد، قبل از این طرح های ضیافت تابستانه در مشهد بود، ضیافت رسانه البته.از آن سال ضیافتی، ماه مبارک و روز دیدار دانشجویی نزد امام رئوف بودیم و رزق ما زیارت و دعاگویی برای حضرتش... امسال بعد از چهارسال شاید هم سه سال، دوباره نصیب شد این دیدار.حالا اما من بزرگ تر شده بودم، اصلا منظورم سن نیست، به هیچ وجه. فکرم را می گویم، حالا می فهمیدم که باید تمام مدتی که رهبرم صحبت می کند آن قدر تمرکز داشته باشم که خوابم نبرد! از ساعت ها معطلی قبل ورود به بیت و فشار روزه، از اشک و احساس و ...حالا می فهمیدم که باید فکر کنم، به ازای هر لحظه ای که حرف می شنوم، حرف های همان پدربزرگ مهربان و با تجربه ای که هر سال حس می کنی غبار زمان بیشتر بر محاسنش نشسته و لحنش خسته تر می شود، اما دعای یک ملت محافظش است تا روزی که خواهد آمد حالا فهمیده بودم دست از تنبلی بردارم! منتظر ننشینم که موضع رهبرم تعیین شود و آن وقت بدون فکر و اندیشه و مطالعه، فقط بشوم یک پیرو و اگر هم کسی سوالی داشت که چرا این حرف و چرا این موضع، فقط نگاهش کنم یا سکوت، حالا در دلم به خودم آفرین گفتم بابت سوال هایم، وقتی برخی حرف های رهبرم در ذهنم سوال می آفرید و آن وقت ها فکر می کردم خطاست، این چند و چون خطاست، حالا اما رهبر مهربان با جدیت می گفت خودتان فکر کنید! رهبری وظیفه ای دارد که انجام خواهد داد به لطف الهی، وظیفه شما هم نباید فراموش شود هم سنگری! می دانی وظیفه من و تو اشک ریختن موقع دیدار نیست، اشکی که دفترش بسته می شود به وقت فروکش احساسات؛ اشک من و تو با رسالت ما معنا می کیرد، همان رسالتی که آقا همیشه تاکید می کند و خواهد کرد، همان رسالتی که تو را تعدیل می کند که نه فریاد بیجا بزنی و نه سکوت بی جا! آقا می گفت منطقی تحلیل کنید، با رعایت انصاف و حدود الهی...چیزی که بعضی دوستان در گفته هایشان رعایت نکردند؛ افسوس که فراموشمان می شود چه قدر مهم است که که از مقتدا جلو نزنی و عقب هم نمانی! آقا می گفت دانشجو با مطالبه گری عجین است، اما بعضی خواسته ها شاید غیر منطقی و نامعقول باشد، شاید من با قسمتی مخالف و با قسمتی موافق باشم... هم سنگری! یک روز باید بزرگ شویم، بزرگ ... بزرگ... اما با همان شور این روزها، با دغدغه هایی که با مزاح آقا شیرین شد، وقتی آقا گفت اگر واقعا خواب از چشمان شما گرفته خوب است، اگر همینطور بمانید تا وقتی که مسئول می شوید، قطعا کشور نجات پیدا خواهد کرد... انشالله پی نوشت: 1. ماجرای این بار ورودم هم جالب بود و ژانر بیم و امید! من برای تحویل کارت بچه ها رفته بودم و ان وقت دقیقه نودی یک نفر کنسل کرد و من به جای او... بماند که حراست عزیز به دلیل تفاوت نام من با نام روی کارت، تا ساعت 7 از ورود اینجانب و ده ها تن مثل من جلوگیری کرد!هر چند معرفی نامه و پارتی و ... هم داشتیم!! 2. خیلی حس خوبی بود که از دیدار قبلی تا این دیدار، بر هر چه اضافه نشده بود، بر مقطع تحصیلی ما(از کارشناسی تا ارشد) افزوده شد، انشالله دیدار بعدی وقتی باشد که دانشجوی دکتری شده باشیم!! 3. این ازدواج جوانان... امان! امان! آقا راهکار هم داد، واسطه گری، دانشجویی و ... القصه که جوانان عزیز به ازدواج بی تفاوت نباشید، این هم نگرانی آقا بود(البته اول توصیه به خودم است!!) بعضی وقت ها خودت می مانی که این اتفاق ها چطور پشت سر هم ردیف می شود و ... تو بهترین حال را پیدا می کنی سفر مشهد و برکاتش از شب میلاد دردانه امام هشتم تا همین روزها ادامه پیدا کرده تا همین دیروز قصد نوشتن داشتم از مدتی قبل ولی طبق معمول فرصتی دست نداد، البته محتوای مطبوعاتی زیاد نوشته ام ولی از آنجا که بعضی دوستان عزیزم پیشنهاد دادند که اینجا از خود بنویسم و احوالات و انتشار مطبوعه ای را بگذارم برای همان نشریه و سایت و ... قصد نوشتن داشتن ولی نشد. دیروز و دو شب گذشته از ادامه همان برکات بود. دو میهمان داشتیم عجیب با برکت! لیلی بودند که از جزیره مجنون آمده بودند و قلب ها ی ما را در خیبر زمان فتح کردند ! تصاویر و ماجرای کامل این چند روز در اینستا و ... پوشش داده شده اطفا مراجعه شود به آنجا! نیمی از اهالی اینستا الزهرایی هستن!! همین قدر خلاصه بگویم که با شروع تشییع دو شهید گمنام به سمت دانشگاه الزهرا(س طوفان آرام گرفت و آسمان تعظیم کرد و بارید. یک تشییع بارانی و شیرین... روز میلاد یادگار کربلا حضرت امام سجاد علیه السلام. حالا هر روز صبح آن گوشه دنج کنار مسجد نیمه ساخته دانشگاه به دو عزیز سلام می دهیم و برای زمان دلتنگی یک پاتوق داریم از نوع معنوی و دخترانه! یکی از بچه ها چه قشنگ می گفت که سلام بابای چهل ساله و برادر بیست و هفت ساله(دو شهید گمنام را می گفت) حالا مطمئنیم که به برکت وجودشان بعد از سال ها مسجد دانشگاه نیز ساخته می شود! انشالله اعیاد مبارک و پر برکت.دعا کنیم برای هم شنبه ظهر بود که بعد از پیگیری های لازم برای کارهای تدریس فهمیدم که برای گرفتن گواهی موقت کارشناسی ارشد بایستی در اسرع وقت به قم مراجعه کنم! از همان لحظه با خودم درگیر بودم که اصلا حس و حال رفتن نیست و هوا گرم است و حالا بماند برای بعد و ... صبح بعد از نماز یک ربع یک بار بلند می شدم و دوباره می خوابیدم که یک وقت خدایی ناکرده زود نروم به ترمینال و از وقتم برای خواب کافی حسابی استفاده کنم ، با خودم گفتم حالا چه عجله ای است!! مانده بودم چطور مدت دو سال و نیم رفت و امد میکردم به قم! روی صندلی اتوبوس نشسته بودم و خوشحال از اینکه بالاخره از درگیری با خودم برای آمدن به قم، پیروز بیرون آمدم و راهی شدم، البته آن هم با قول زیارتی که به دلم داده بودم. وقتی رسیدم دانشگاه و تمام کارهای اداری را با سرعت هر چه تمام انجام دادم، تصمیم گرفتم اول بروم جمکران چون به دانشگاه مفید نزدیک تر است و از آن جا بروم حرم. مسیر دانشگاه ما تا جمکران کوتاه است اما مسیر اتوبوسی مستقیم یا تاکسی ندارد، این شد که به نگهبانی دانشگاه مراجعه کردم و آژانس گرفتم، البته قبلش کلی اصرار کردم که تاکسی سرویس بانوان باشد ولی گفت این یکی طرف قرارداد ماست و .... خلاصه خیالت راحت باشد! نزدیکی درب های مسجد رسیده بودیم ؛ من از اول راه فقط صلوات میفرستادم چون به هر حال جاده بیابانی بود و گرچه راننده حکم پدر بلکه پدربزرگ بنده را داشت، اما احتیاط شرط عقل است هر چند راننده از یک تاکسی سرویس مورد اعتماد دانشگاه باشد... نزدیکی درب های مسجد بودیم که راننده یکهو گفت :"من شماره میدم وقتی خواستی برگردی به خودم زنگ بزن میام دنبالت چون اینجا ماشین سخت گیرت میاد" من تشکر کردم بابت لطف ایشان و گفتم که مسیر برگشت راحت است واتوبوس و ... وقتی پیاده می شدم می گفت:"شمارتو بده من خودم زنگ میزنم، نترس به کسی نمیگم که شماره دادی به من و ..." واقعا داشتم نگران می شدم، اما در کمال ادب و خونسردی از ماشین پیاده شدم، روبرویم گنبد زیبایی چشم نوازی می کرد که آرامشش نگذاشت فکر بد و یا نامربوطی درباره آن راننده بکنم و اصرارهایش را بگذارم پای مهمان نوازی!! انشالله به سمت درب مسجد می دویدم، ترسیده بودم و حالا بی رودربایستی می خواستم ترسم را بیرون بریزم، ترسی که همان جا تمام شد. مسجد علیرغم تصورم در روز یکشنبه واقعا شلوغ بود. جایی پیدا کردم و آرام گرفتم. خواستم دنبال صفحه بگردم در مفاتیح الجنان برای یکی از ادعیه، قبل از گشتن من، دستم خورد و صفحه مفاتیح باز شد، نماز استغاثه به مولا!! " سیدی! پناه من ! تو بهتر می دانی بی استغاثه به تو در امان بی امانیم و پریشانی، روزهایم مدام غیبت می خورد در دفتر حضورت، کاش از امروز برایم حاضری بزنی با شرایط خاص! وقتی از مسجد بیرون می آمدم با خودم میگفتم کاش مسیرم مشخص شود کاش مولا کمک کند، آخر این ایام مدتی است سردرگم شده ام و حیران. به وسط حیاط مسجد رسیده بودم، صدایی از بلندگو به گوش می رسید، صدای حاج آقا پناهیان بود:" مدیریت تمایلات! همین دو کلمه...اگر می خواهی درست زندگی کنی تمایلات خودت را مدیریت کن... پی نوشت: حرم بانو رفتم تا اجازه زیارت برادر بگیرم، دعا کنید بشود سه شنبه غروب انشالله اگر بشود راهی هستم سلام خدمت همه دوستان رسانه ای . چند موردی دیدم که مصاحبه یا کارهای دیگر بنده در خبرگزاری یا سایت خاصی کار شده بدون نام و بی اطلاع من! لطفا در صورت تمایل به استفاده از اثر از طریق همین صفحه به من اطلاع بدهید و با نام خودم کار کنید ممنون! _ استعداد امثال حسن باقری چطور تحت شرایط سخت جنگ آنقدر شکوفا میشود که در یک فاصله زمانی کوتاه میتواند بر خیلی از مهارتهای لازم تسلط پیدا کند و امروزه علیرغم آماده بودن خیلی از شرایط برای ما، بعضا این اتفاق کمتر میافتد؟ حسن باقری قبل از شروع جنگ شروع با زبان عربی آشنایی نداشته، ولی در عرض شش ماه بر زبان عربی مسلط میشود. اگر ما امروز بخواهیم در این مدت زمان بر یک زبان مسلط شویم، چگونه ممکن میشود؟ به عنوان مثال تسلط بر زبان انگلیسی برای شرایط جنگ نرم وشبیخون فرهنگی ضرورت داشته، اما برای این ضرورت چه میزان تلاش میکنیم و چهقدر اراده داریم؟ جنگیدن با یک دشمن ابزار خاص خود را میطلبد. حسن باقری متوجه شد در شرایط جنگ با عراق، یکی از ابزار جنگ، تسلط بر زبان عربی است و با درک صحیح از شرایط و تکلیفی که امام(ره) بر عهدهشان گذاشته بود، این موضوع را با اراده جدی دنبال کرد و ابزارهای لازم برای آن را نیز با تشخیص درست، مهیا کرد. امروز افسر جوان واقعی جنگ نرم نیز باید بتواند بر اساس تکلیف رهبرش، به درک درست از شرایط برسد و ابزارهای لازم در این مسیر را هم شناسایی کند و با اراده مضاعف برای به دست آوردن آنها تلاش کند. _ در زندگی حسن باقری اراده خداوند در کجای پازل تلاش و درک صحیح از شرایط قرار میگیرد؟ اگر کسی برای یاری دین خدا اراده کند و وارد میدان شود، خداوند قطعا کمک میکند و این وعده الهی است. به نظرم برکت الهی در کارها از یک قاعده ریاضی پیروی میکند. میدانیم که یک در هر عدد ضرب شود، همان عدد میشود. یک همان گام ماست برای شروع کارها، که وقتی در اراده خداوند ضرب میشود، آنجاست که مفهوم برکت تبلور پیدا میکند. پس اگر کسی برای یاری دین خدا خالصانه اراده کند، زحمت بکشد، تلاش، تحمل و شب زنده داری کند، خداوند اراده میکند به آن کار برکت دهد، همانطور که حسن باقری شش ماه زمان برای یاد گرفتن زبان عربی صرف کرد، اما خدا اراده کرد به آن زمانِ کوتاه برکت دهد. حضرت امیر(ع) میفرمایند:" هر وقت خواستی کاری بکنی شتاب و عجله نکن، نیت کن، وضو بگیر، آستین ها را بالا بزن و ببین که خداوند قبل از تو برای این کار مهیاست." در روایات آمده خداوند میفرماید هرکسی برای منباهمه بندگیش بندگی کند، من با همه خدایی برایش خدایی میکنم. همچنین در آیه قرآن اشاره میشود که " ... و ما رمیت اذا رمیت، ولکن الله رمی..." در صوتهای مربوط به حسن باقری که جمعآوری شده، میشنویم که او شب قبل از عملیات والفجر که یکسال برایش تلاش کرده و زیر و بم استراتژیک عملیات را درآورده و همه طراحیها و موقعیتها مشخص است، میگوید: "خدایا ما هر چه توانستیم انجام دادیم، ادامه کار با تو " بعد مداحی میکند و توکل و توسل. در صورتیکه ما وقتی برای کاری تلاش کنیم، دیگر برای اراده خدا اثری قائل نیستیم و توکل را فراموش میکنیم، نتیجه مثبت کار را نیز از خودمان میدانیم و نه خداوند. برعکس برای کاری که تلاش نکردهایم، به خدا و بزرگان درگاهش متوسل میشویم! این مصداق به ویژه برای دانشجویان و ایام امتحانات بسیار ملموس است! سراسر دفاع مقدس رابطه تلاش و توکل بوده است. تمامی شهدا و نیز حسن باقری مصداق شاخص ارتباط این دو با هم هستند. شما در این دو سال و نیم حضور حسن در جنگ، لحظه ای را پیدا نمیکنید که این رابطه وجود نداشته یا کمرنگ شده باشد، اتفاقا هر جا تلاش بیشتر میشود، توکل هم بیشتر است. _ اسناد بسیاری از فعالیتهای شهید باقری به جا مانده که حاکی از حجم سنگین این فعالیتهاست، یک جوان بیست و چند ساله چطور در انجام این مسئولیتها موفق بوده است؟ بله، درست است. از حسن باقری 2000 صفحه سند به جا مانده است. گاهی میپرسند پس چه زمانی فرصت جنگیدن پیدا میکرده است. یکی از فرماندهان و همرزمان حسن باقری میگفت آخرین چراغی که در گلف خاموش میشد، چراغ اتاق حسن باقری بود. اگر یکی از گزارشات حسن باقری را به دقت بررسی و مسافتهایی را که برای جلسات مختلف طی کرده و در گزارش آمده را با هم جمع کنید، بسیار تعجب میکنید. چون از نظر عقلی و با امکانات و ماشینهای امروزی هم طی این مسافتها مشکل است. اما اینجا هم هیچ پیچیدگی خاصی وجود ندارد، اخلاص عمل، تاثیر کار را چند برابر میکند. خداوند در قرآن میفرماید به هرکه بخواهد عزت میدهد و هر که را بخواهد ذلیل میکند... البته نباید فراموش شود که نقش اخلاص و در نظر گرفتن رضای خداوند، آنقدر اهمیت دارد که چنانچه در طی مسیری تلاش بسیار صورت بگیرد اما مسیر، حق نباشد و به بیراهه رود، قانون الهی برعکس میشود و تاثیر عمل کمتر از آن چیزی خواهد شد که انتظار میرفته، که مصداق این مورد هم زیاد دیده شده و در زندگی، همه ما با آن مواجه شدهایم. _ مهم ترین شاخص اخلاقی حسن باقری در برخورد با نیروهایش چه بوده است؟ یکی از ویژگیهای منحصر به فرد حسن باقری در برخورد با نیروهایش، تواضع و اخلاصش بوده، حسن کار را برای رضای خدا انجام میداده و نه به نفع خودش. خیلی از اسناد حسن باقری که الان جمعآوری شده،با خط او و ادبیات خودش، ولی زیرش نام و امضای شخص دیگری است و توسط کسی غیر از خودش ارائه شده است! چون برای پرورش و رشد نیروهایش، گاهی خودش گزارش مینوشته، ولی به اسم آنها میزده. میبینید که حسن هیچ چیز را برای خودش نمیخواسته. علاوه بر آن حسن باقری در زمینه کادرسازی و تربیت نیرو، بسیار موفق عمل کرده و تکنیکهای کادرسازی و تربیت نیروی او در مجموعههای نظامی، هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد.جالب است بدانید شهید زینالدین که از فرماندهان عزیز ماست، از کشفهای حسن باقری بوده! _ حسن باقری نخبه بوده یا یک انسان با تواناییهای معمولی؟ روزی از نیوتون میپرسند رمز موفقیت تو چیست؟ میگوید1% نبوغ 99%تلاش. این سوال رایج است که حسن باقری بالاخره یک نخبه بود یا یک انسان معمولی؛ اگر بگوییم صرفا به دلیل نخبگی، به این موقعیت رسیده است، برداشت اشتباهی است. از منظر نگاه ابزاری، فضاهایی که حسن باقری قبل از جنگ تجربه کرده، در زمان جنگ خیلی برایش موثر واقع میشود و به او کمک میکند. به عنوان مثال اینکه حسن باقری در زمان دانشجویی خود گزارش تهیه میکرده و این گزارش تهیه کردن در ارائه مناسب گزارش عملیاتها موثر بوده است. اما باید دقت کرد که هر کدام از ما در هر جایگاهی که باشیم، درحال تربیت شدن هستیم. همانطور که اراده خدا بر این بود که سابقه گزارشنویسی حسن در گذشته، بعدها در مسیر تکلیفش موثر واقع شود. _ علت تمایزهایی که بین شاخصهای فردی حسن باقری با سایر فرماندهان و بزرگان جنگ شکل میگیرد، چیست؟ فرماندهان ما مانند گلهای یک باغ هستند که هر کدام عطر خودش را دارد. پس تفاوتشان مثل تفاوت گل هاست با یکدیگر، در عین حال که حضور هیچ گلی ناقض گل های دیگر نیست. برای مثال شهید همت نماد معنویت و احساس، شهید زینالدین نماد اطاعت پذیری و شهید باقری نماد فرماندهی است.بنابراین اینکه هر شهیدی به یک ویژگی معروف و آن شاخص درباره او شناخته شدهتر میشود، به ویژگیهای شخصی افراد برمیگردد که خداوند هر فردی را منحصر به فرد آفریده است. ضمن آنکه هوشمندانهتر است، اگر بگوییم خداوند با قرار دادن نمونههای متفاوت از انسانهایی که هر کدام در مسیر خود، به بهترین شکل زندگی کرده و عزتمند شدهاند، خواسته تا حجت را بر ما تمام کند! پی نوشت : تاخیر زیادی پیش آمد تا مصاحبه را آپ کنم. مربوط به اواسط بهمن ماه و سالگرد این شهید بزرگ بود اما حالا چون در نشریه مون صغحه کم داریم و قرار است بچه ها اینجا ادامه مصاحبه را بخوانند لذا در خدمتیم حسن باقری از معجزات انقلاب است گفتگو با مهدی امیریان، مدیر موسسه شهید باقری آدمها همیشه برای درست رفتن در مسیر پر پیچ و خم زندگی نیاز به یک راهنما دارند، راهنمایی از جنس خودشان، با همه آرزوها و خواستههای یک انسان در معمولیترین حالت! البته ناگفته نماند که خدای مهربان، هیچوقت بندههایش را بیراهنما رها نکرده تا بین انتخاب راه راست زندگی از میان کج راهها، سردر گم بمانند. اما همیشه اتمام حجتهایی هم هست که تمام بهانهها را از تو میگیرند، هر بهانهای که داشته باشی. وقتی در همین روزگار خودت، آدمهایی از جنس دغدغههایی مثل خودت و حتی در سن و سال تو، یک روز میروند برای وظیفهای و برای همیشه میمانند در تارک ذهن یک ملت؛ آن وقت است که دیگر از نداشتن قهرمان نمیتوانی گلایه کنی و مسیر برایت روشنتر از همیشه خود را مینمایاند. شهید حسن باقری و دوستان و همرزمانش از دسته همان قهرمانهایی هستند که آن روزها به تنها چیزی که فکر نمیکردند قهرمان شدن بود! شهید باقری را بعد از پخش مستند آخرین روزهای زمستان، خیلی بیشتر شناختم، آنقدر که برایم حجت تمام شد. شهید باقری میتواند یکی از قهرمانهای منحصر بهفرد این روزهای من و تو باشد. به همین دلیل برای روشنتر شدن زوایای ذهنیمان درباره این فرمانده جوان، به گفتگو با مهدی امیریان، که بعد از هشت سال فعالیت در موسسه شهید باقری به عنوان مسئول این موسسه آشنایی کامل با شهید دارد، نشستیم. _ با توجه به پخش مستند آخرین روزهای زمستان و به تصویر کشیدن زندگی حسن باقری از کودکی تا شهادت، به نظرتان کدام زوایای زندگی این شهید بزرگوار هنوز پرداخته نشده یا کمتر اشاره شده است؟ همانطور که اشاره کردید، بعد از پخش این مستند، خوشبختانه خیلی از مسائل عنوان شد و شهید باقری در فضای جامعه به مراتب بیشتر شناخته شد. البته ناگفته نماند،بخش تحقیق و پژوهش این کار با موسسه ما بود. ولی در مورد شهدا یا سایر افرادی که در تاریخ کشور در برهههای مختلف تاثیرگذار بودهاند، قطعا بحث بسیار است که به دلیل محدودیت زمان و گستردگی موضوعات مربوط به آنها در یک اثر نمیتوان همه مسائل را پوشش داد، همانطور که در این مستند هم به همه موضوعات پرداخته نشد و در مجموع سعی کردند شمه ای از فعالیت های شهید باقری را ارائه بدهند. من میخواهم از یک منظر دیگر به زندگی ایشان نگاه کنم. اخیرا مقام معظم رهبری در دیداری که با بچه های لشکر 25 کربلا داشتند، دقایقی را منحصرا درباره شهید حسن باقری صحبت کردند. ایشان مطرح میکنند که چگونه میشود یک جوان که سرباز صفر است، بعد از مدت کوتاهی به یک استراتژیست تبدیل شود. در جنگ فاصله زمانی یک سرباز صفر تا یک استراتژیست شدن حدود بیست سال و اندی طول میکشد، ولی شهید باقری چگونه در طی دو سال و نیم به این مرتبه رسید! همان جاست که ایشان میفرمایند این اتفاق معجزه انقلاب است. _ شهید باقری در چه مسیری قرار میگیرد و چه عواملی سبب میشود تا این معجزه اتفاق بیفتد؟ گاهی اوقات در جواب چنین سوالاتی سراغ اتفاقات مادی میرویم که باعث شده افراد در مسیرهای موثری قرار بگیرند، اینکه مثلا چه کسی حسن باقری را میشناخت و با چه افرادی در ارتباط بود؟ چه افرادی در این مسیر موثر بودهاند یا امثال این...که همه اینها سعی شده در همان مستند آورده شود. ولی بحثی که من اعتقاد دارم، پس از هشت سال فعالیت در این موسسه، مسالهای فراتر از این ارتباطات و اتفاقات مادی است و آن دستی است که از میان راه های مختلف برای حسن باقری این مسیر را باز میکند، البته نه بی دلیل، بلکه به سبب ویژگیهای شخصی و اعتقادی آن شهید. امروزه خیلی از افراد ما را میشناسند و ممکن است ما هم تواناییهای زیادی داشته باشیم، ولی شناختن ما و تواناییهایمان دلیل آن نمیشود که توانایی های ما درست در همان مسیری که باید، استفاده شود. بنابراین افراد بنابر رفتار و انتخابهایشان در مسیر زندگی میتوانند به بهترین موقعیتها دست پیدا کنند و این هوشمندانه زندگی کردن کار سختی نیست و عزت از آن خداست. _ امام خمینی(ره) بعد از شهادت شهید حسن باقری، در پیامی تعبیر شهید شب زندهدار را درباره ایشان به کار بردند، این تعبیر چه چیزی را میرساند؟ معنویت داشتن معمولا در ذهن ما نشانههای خاصی دارد مثل نماز شب، نماز مستحبی، دعای کمیل و ... شاخصهای دیگری که به معنویت شناخته میشود. به عنوان مثال در میان چهرههای شاخص دفاع مقدس، این نشانهها در شهید همت بارز است و همه همت را در جنگ به معنویت میشناسند. اما کمتر مطرح شده که حسن باقری را در جنگ به معنوی بودن بشناسند. بلکه بیشتر شهید باقری در ذهن ما با مفاهیم فرمانده بودن، استراتژیست بودن، نخبه بودن و .... گره خورده است. این در حالی است که امام بزرگوار در پیام تسلیت خویش مینویسد:"خداوند شهید شب زنده دار ما را بیامرزد." تعبیر امام قطعا بیحکمت نیست، پس چرا ما شاخصهای معنویت را در حسن باقری به وضوح نمیبینیم. واقعیت ماجرا این است که ملاک های شب زنده داری که امام(ره) درباره حسن باقری میگویند، نشانههای رایجی که در ذهن ما شکل گرفته نیست. بلکه هر چشمی که برای رضای خدا بیدار بماند شب زنده دار است. یک بار به حسن باقری میگویند:" آقای باقری بیشتر در جلسات دعا شرکت کنید و امشب دعای کمیل را شما بخوانید، به هر حال شما فرمانده هستید!" حسن باقری در جواب میگوید:"تا آخر عمر وقت داریم دعای کمیل بخوانیم و نمیخوانیم! ولی اگر عراق بیاید و خاک ما را بگیرد دیگر اجازه نمیدهد کمیل بخوانیم. کمیل من وقتی است که نیمه شب پتو میاندازم رویم و پشت تویوتا مینشینم و بچه ها را برای شناسایی آماده میکنم." سیمرغ بر پله سی و دوم فرود آمد نگاهی اجمالی بر سی و دومین جشنواره فیلم فجر جشنواره سی و دوم فیلم فجر با مدیریت دولت جدید در حالی برگزار شد که فیلمهای به نمایش درآمده در آن، ترکیبی از آثار تولیدی در دولت قبل، آثار فیلمسازانی که به هر دلیلی این چند سال را به خود استراحت داده بودند! و نیز فیلمهای رفع توقیف شدهای که امسال فرصت نمایش یافتند، بود. در یک نگاه کوتاه به جشنواره امسال و فضای حاکم بر آن، به نظر میرسد برخی محورها اهمیت بیشتر داشته و قابل ذکر است. در جشنواره امسال، نامهای کارگردانان باسابقهای مانند کیمیایی، مهرجویی، تبریزی، عیاری و ...در بخش مسابقه توجه مخاطبین را به خود جلب میکرد، ولی آثارشان علیرغم انتظار اصحاب رسانه و مخاطبین جدی جشنواره فیلم فجر، در حاشیه قرار گرفته و هم از دیدگاه داوران و هم آرای مردمی نتوانست به جایگاه مطلوبی دست پیدا کند؛ این در حالی است که حضور قشر جوان فیلمساز که به نظر میرسد از چند سال قبل، بستر ورود این نسل جدید به سینمای حرفهای مهیا شد، آبروی جشنواره را خریداری کرد. "خط ویژه" مصطفی کیایی که در نشان دادن نقدهای اجتماعی، بدون تلخی و اغراق در سیاه نمایی، اثر موفقی بود و "شیار143" نرگس آبیار، که پس از مدتها به نقش پررنگ زنان و مادران کشورمان در حماسه سالهای دفاع مقدس پرداخت، نشان داد که نسل تازه وارد سینمای ایران، علیرغم تجربه کمتر، به شناخت خوبی از مخاطب خود رسیده و در صورت توجه و حمایتهای لازم میتوانند در این مسیر موفق باشند. مساله دیگری که در آثار شرکت کننده در بخش مسابقه به چشم میخورد، ریتم کند و بدون قصه اکثر فیلمها، آنچه که به عنوان سینمای شخصی رایج شده و نیز تزریق فضای رخوت و ناامیدی به ذهن و روح مخاطب است، البته مساله مذکور چند سالی است که گریبانگیر سینمای ایران شده و گویا حرکت جدی برای مقابله با آن صورت نگرفته است. حال آنکه همین عامل باعث ریزش مخاطبان جدی سینما که اصولا دوستدار قصه و قصهگویی اند، میشود و در آینده نیز، در صورت ادامه این روند، خواهد شد و این ریزش مخاطب قطعا با اهداف مسئولین سینمایی در راستای آشتی سینما با مخاطبانش در تضاد است. البته گروهی از هنرمندان معتقدند باید تصویر حقیقی از جامعه ارائه داده و مخاطب را با دردهای اجتماعی آشنا کرد، در صورتی که لزوم نقد اجتماعی در فیلمهای سینمایی با بازنگری در مفهوم امید در سینما(طبق توصیه اخیر دکتر روحانی) تضادی نداشته و حتی مکمل یکدیگرند؛ اصولا یک هنرمند، در هر شاخه هنری، وقتی میتواند با مخاطبش ارتباط موثر بگیرد که همراه با بیان دردها و هشدارهای لازم به مخاطب، آلترناتیوهای لازم را در قالب ارائه راهکارهای مطلوب و منطقی به تصویر کشیده و این ویژگی هنرمند را، که بایستی همواره از مخاطب چند سالی جلوتر باشد، تحقق بخشد. "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" ساخته روح اله حجازی مصداق این بحث است که به آسیب شناسی روابط خانوادگی در دو گروه مختلف از جامعه پرداخته بود و متاسفانه با عدم ارائه آلترناتیوهای مذکور نتوانست در برقراری ارتباط با مخاطبش موفق باشد و نظر تماشاچیان را جلب کند. عدم نگاه استراتژیک به صنعت سینما یکی دیگر از دغدغههایی است که به نظر میرسد در آثار سینمایی هنوز مورد غفلت واقع میشود، این در حالی است که رسانه ملی در پارهای از موارد در قالب مجموعههای نمایشی و سریالها این دغدغه را پوشش داده و از سینما جلوتر است. کشور ما به واسطه جایگاه خاصی که دارد، میتواند مخاطب جهانی داشته باشد و در این راستا علاوه بر تقویت فرم در آثار و پیشرفت تکنولوژی سینما، توجه به موفقیتهای استراتژیک در سطح ملی و سوژههای جذاب، همچون سینمای هالیوود، نیز لازم است. اینگونه آثار که معمولا در گروه فیلمهای فاخر قرار میگیرند، با توجه به هزینه بالای ساخت، نیازمند دقت ویژه در محتوا و فرم میباشند؛ "رستاخیز" ساخته درویش که در جشنواره امسال بعد از سپری کردن یک پروسه طولانی تولید، به نمایش درآمد، مثالی بارز در این زمینه است که علیرغم زحمات بسیار و هزینههای مصروف آن، به دلیل کم توجهی در برخی قسمتها، مورد انتقاد و اعتراض شدید مخاطبان و کارشناسان واقع شد. حال آنکه این فیلم میتوانست با انتقال پیامی گویا به مخاطب جهانی، عزت و اقتدار شیعه مسلمان را در صحنه بینالمللی به تصویر بکشد. گفتنی است"چ" حاتمی کیا نمونه موفقی در این زمینه است که گرچه در به تصویر کشیدن شهید چمران میتوانست بهتر از این ظاهر شود، اما با نشان دادن مظلومیت مردم پاوه و غرب کشور در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب و تحلیل درست اتفاقات آن زمان، که در اصل نسخهای است برای امروز ما، خود را در اذهان مخاطبان و به ویژه نسل جوان و دانشجو ماندگار کرد. داوریها و اهدای جوایز در تمامی بخشها، نیز از مسائلی بود که از زوایای مختلف در رسانهها مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت؛ به نظر میرسد چینش هنرمندان جوان در کنار پیشکسوتان در گروه داوری و نیز هیئت انتخاب، جسارت و خلاقیت داوری را افزایش داده و سطح بهتری از نتایج را به دنبال دارد، چنانکه اهدای جوایز و حتی کاندیداها در برخی رشتهها از دیدگاه و آرای مردمی فاصله داشته و این خود جای سوال است! توجه ویژه به فیلمنامه و پرداخت جذاب و جدید سوژههای تکراری، همواره از چالشهای فیلمهای سینمایی بوده که متاسفانه هنوز رفع نشده است؛ در کنار فیلمنامههای مولف، توجه به فیلمنامههای اقتباسی که بر پایه رمانهای اصیل ایرانی نگارش شده باشند نیز مهم است، " آذر شهدخت پرویز و دیگران " افخمی که سیمرغ فیلمنامه اقتباسی را گرفت، با وجود نقدهایی که بر اثر وارد است، میتواند سرآغاز خوبی برای توجه ویژه به آثار اقتباسی باشد؛ معمولا فیلمنامههایی که بر اساس رمان نوشته میشوند دارای داستانی جذابتر و قویتری هستند. نکته پایانی که با پایان زمان جشنواره و اعلام نتایج آن میتواند پیامهای جالبی را برای مسئولین و دستاندرکاران سینمایی داشته باشد، آرای مردمی و توجه به فیلمهای"شیار143" و "خط ویژه" بود؛ که اولی به عنوان نماینده فیلمهای دفاع مقدس و دومی نماینده فیلمهای نقادانه اجتماعی با پرداخت مناسب است. باید گفت این انتخاب سلیقه مخاطب را برای چندمین بار به فیلمسازان و مسئولین گوشزد کرده و مطالبات مردمی را از سینمای ملی به وضوح نشان میدهد. پی نوشت: گرچه دیر شده ولی هنوز هم بیات نشده است!!
درباره امنیت شبکههای اجتماعی اشاره کردید، در مقام مقایسه امنیت این شبکهها با مشابه آنها چه میتوان گفت؟ بعد از افشاگری های اسنودن که اوایل سال جاری اتفاق افتاد تا الآن قریب به 400 میلیون کاربرِ فیسبوک، حساب کاربری خود را حذف کردهاند؛ یعنی سنگینیِ دردِ و ننگِ ادامه عضویت در این شبکه برای آنها آنقدر سخت بوده است که هویت خود را در فیسبوک کشتهاند. البته این تعداد غیر از آنهایی هستند که به نشانِ اعتراض اکانتهای خود را رها کرده و عملاً غیرفعالشدهاند. همچنین طبق گزارش رسمی مارکتینگ لند، همزمان سهام فیسبوک 36 درصد کاهش ارزش داشته است، یعنی بیش از یک سوم کاهش ارزش سهام و نزدیک شدن به مرز ورشکستگی که این مسئله? بسیار مهمی است. لازم به ذکر است یکی از تدابیر هوشمندانهای که دولت تدبیر و امید میتوانست داشته باشد این بود که برای کاربرانی که فیسبوک را رها کردند، جایگزینی معرفی کند تا با تقویت نیروهای متخصص داخلی، امید را نیز در میان آنها افزایش دهد و مقامات ما میتوانستند نسخههای ایرانی شبکههای اجتماعی را با حمایت خود تقویت کنند و با حضور در این شبکهها برند سازی کنند و آن را در سطح وسیع به کاربران مختلف بشناسانند و حتی با راهاندازی زبان های خارجی، برندهای ایرانی را جهانی کنند، درحالیکه در کمال ناباوری و در برابرِ چشمان بهتزده نمونههای داخلی، مقاماتِ ایرانی از رقبا و حتی دشمنانِ کشورشان حمایت کردند و باعث تضعیف سایتهای ایرانی نیز شدند به نحوی که فیسبوک در ایران از رتبه نزدیک به 400 به رتبه زیرِ 100 رسید و نمونه فعال و رقیبِ جدی آن در ایران، یعنی شبکه اجتماعیِ کلوب با بیتدبیری برخی وزرا و مقاماتِ دولتی، با 12 پله سقوط، از 5 به 17 رسید! باید توجه داشت که فیسبوک تا به حال اکانت رسمیِ دو رئیسجمهور و یک نخستوزیر در جهان، صفحه دوستداران مقام معظم رهبری در ایران با 114 هزار پسند و بسیاری اکانتها و صفحاتِ دیگر را به جرم تضعیف اسراییل و نقدِ دولت آمریکا حذف کرده است و البته این حذفیات تنها جزئی از بیش از 52000 موردی است که طبق گزارش رسمی فیسبوک در 6 ماه نخست سال 2013، بدون هیچگونه توضیحی حذفشدهاند! بنابراین خطراتِ استفاده از شبکههای غیر ایرانی مشخص میشود. مدیر یکی از شبکههای اجتماعیِ ایرانی به من میگفت «برای مدتی ششماهه، قسمت انگلیسی زبان شبکه اجتماعی ام را فعال کردم و بعد از مدتی تعداد اعضای انگلیسی زبان شبکه ی من که اکثرا آمریکایی بودند، بیشتر از فارسی زبانها شد، ولی به علت مسائل مالی نتوانستم این روند را ادامه دهم»، این نمونهای است که نشان میدهد ما میتوانیم با فعال کردنِ بخش انگلیسی و عربیزبان سایتهای کاربرمحور و اجتماعیِ ایرانی، نقش خود را در جهانِ امروز افزایش دهیم و بدون تردید کشورهای مسلمان و غیر متعهدها هم از این اقدام استقبال میکنند، زیرا این کشورها به ایران بیشتر از آمریکا اعتماد دارند. البته بنده پیشنهاد داریم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان رئیس جنبشِ عدم تعهد، یک شبکه اجتماعی بینالمللی با به رسمیت شناختنِ حقوق ملتها راهاندازی کند تا نمونه دموکراتیک و مردمی شود در برابر دیکتاتوری مطلق و آپارتاید حاکم بر فیسبوک و اینترنتِ آمریکایی. ضمناً طبق یک گزارش بینالمللی معتبر «WORLD MAP OF SOCIAL NETWORKS » که هر شش ماه یک بار منتشر میشود، چند سال متوالی در ایران تعداد کاربران کلوب بیشتر از فیسبوک اعلام شده است، ضمن آنکه بر اساس آمار و اطلاعاتِ موجود، رقابتِ سنگینی بینِ فیسنما و کلوب وجود دارد که باعث شده فیسنما با ده پله از کلوب پیشی بگیرد. البته تمام گزارشهای بینالمللی قابلِ استناد دیگر نیز همین را ثابت میکند. شبکههای ایرانی قابلیتهای لازم را دارند؟ بله. شبکههای ایرانی امکانات لازم را دارند ولی نقطهضعف همه آنها این است که از همان پلت فرم غربی استفاده میکنند و تنها آن را فارسی سازی کردهاند که باید این نقطهضعف برطرف شود، البته فیسبوک هم نقاط ضعف بسیاری دارد و اکانت رئیس این شبکه چند ماه قبل هک شد! ضمن آنکه فرآیند ارسال اطلاعات در شبکههای داخلی با هزینه پایینتر، کیفیت خدمات بهتر و امنیت بیشتر اتفاق میافتد. به دلیل آنکه شبکههایی مثل فیسبوک با چند واسطه از سرور اصلی در آمریکا ارسال و دریافت اطلاعات را انجام میدهند و امنیت، کیفیت و سرعت پایین تری ارائه میدهند و هزینه بیشتری را نیز به کشور ایران و کاربرانِ ایرانی تحمیل میکنند. از طرفی لازم است برای موفقیت در این مسیرعلل عدم موفقیت خودمان در موتورهای جستوجو و ... را دریابیم. درحالیکه در قسمت سرویسهای وبلاگنویسی برند سازی کردهایم و موفق بودهایم؛ مثلاً بلاگفا تبدیل به برند و با تبلیغات چهرههای شاخص و صداوسیما به خوبی معرفی شده است و نمونههای دیگر نیز با فاصله کمی از آن با هم رقابت میکنند. فکر میکنید در صورت تبلیغات، مردم از این شبکهها استقبال کنند؟ آیا در این شبکهها افراد تقسیمبندی خاصی میشوند؟ تقسیمبندی خاصی وجود ندارد. هر کس میتواند بنا به سلیقهاش از شبکههای مختلف ایرانی استفاده کند، ضمن آنکه باید بین مفهوم بزرگی و فراگیری یک شبکه تمایز قائل شد. برای مثال اگر تعداد دانشآموزان یک مدرسه ایرانی که در شبکه? اجتماعیِ مدرسه خودشان عضو شدهاند را با تعداد همین دانشآموزان در فیسبوک مقایسه کنید، آمار گروه اول بیشتر خواهد بود، پس در آن مدرسه شبکه اجتماعی ایرانی فراگیرتر و بزرگتر است و مقیاسهای نِسبی باید در نظر گرفته شود.همچنین ابزارها به نسبت استفادهای که دارند، مفید هستند نه صرفاً به اندازه تمام قابلیتهایشان. چون ممکن است خیلی از آن قابلیتها نیاز جامعه و کاربران ما نباشد و عملاً کاربرد و سودی برای ما نداشته باشد. لازم است اشارهکنم نرمافزارهایی هست که با یک کلیک میلیونها لایک به یک پست اضافه میکند، مانند نرمافزار پرسونامنیجمنت که توسطِ سازمان سیا طراحی شده و با یک کلیک 19 میلیون و 500 هزار لایک به اکانتِ اوباما اضافه کرده است یا نرمافزارهای بسیار ساده ای وجود دارد که با آنها میتوان در هر چند ثانیه یک اکانت ایجاد کرد، بنابراین قسمت مهمی از آمار و ارقام مخاطبانِ میلیاردی در شبکههای خارجی به دروغ منتشر شده و سرابی بیش نیست. همچنین در شبکههای اجتماعی کوچکتر فضا امنتر است، افراد بیشتر همدیگر را میشناسند، تقلب و سوءاستفاده و آسیبها کمتر خواهد بود و افراد کمتر دچار سردرگمی و اتلافِ وقت میشوند و بزه و بزهکار نیز قابل تعقیب است. باید بدانیم که حقیقتاً ابزارهای وارداتی برای تأمین منافع خود، نیازسازی میکنند. اول سختافزارش وارد کشور میشود که قابلیتهای زیادی دارد، سپس برای اینکه مشتری را به ابزار وابسته کنند، این نرمافزارها را ارائه میکند و مخاطب را معتادِ ابزار میکند. در این فرآیند مخاطب را تحریک کرده و به سمت خودشان میکشانند. این نیازها بعضاً کاذب بوده، جذابیتهای کاذب و حاشیهسازی را به دنبال دارد. بسیار دیدهایمکه خیلی از افراد ابتدا برای ارتباط با دوستان و حتی گروههای علمی عضو میشوند، ولی بعد هدف اصلی را فراموش کرده و به حاشیه کشیده میشوند. راهکار مواجهه منطقی با آسیبهای این شبکهها و پیشگیری از ناهنجاری های ایجاد شده چیست؟ آمریکاییهایی خودشان از نظر فنی، امنیتی، فکری و فرهنگی این شبکهها را نفی کردهاند. در آمریکا عضویت در فیسبوک برای افراد زیر سیزده سال ممنوع است. اوباما به دانشآموزان آمریکایی توصیه میکند که عضو فیسبوک نشوید و فرزندان خودش را نیز از عضویت در این سایت برحذر داشته است. اعتیاد به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای و... به عنوان چالشی مهمدر جهان مطرح است. در 37 کشور دنیا خرید و فروش بعضی از بازیها مثل خرید و فروش مواد مخدر ممنوع بوده و جرم محسوب میشود و بستر قانونی برای مبارزه با آن وجود دارد. حتی این ابزارها و اساساً اینترنت، سطحبندیِ سِنی میشود و بر اساسِ سنین مختلف ارائه میگردد. در ایران به سادگی متأسفانه این بازیها و نرمافزارها خرید و فروش و استفاده میشوند. از طرفی این محصولات فرآیند تربیت کودکان را مختل میکند، دولت هم دیر اقدام میکند و تنها راه جلوگیری را فیلتر کردن یا بستن آنها میداند که کافی نیست. درباره افزایش پهنای باند و مزایا و معایب آن چه نظری دارید؟ پهنای باند بینالمللی را به علت تحریم باید از واسطهها خریداری کنیم؛ اما باید دید ضرورت آن چقدر است؟ از هر 100 کاربر ایرانی اینترنت 99 نفر برای ارتباط با یک ایرانیِ دیگر از اینترنت استفاده میکنند؛ بنابراین منطق استفاده از پهنای باند بینالملل چیست؟ وقتی میدانیم اپراتورهای بینالمللی سود زیادی در این معامله میبرند و برای همین تبلیغات وسیعی دارند، چون شرایط تحریم ما برای آنها سودآور خواهد بود. درآمدزاترین شرکتهای جهان، شرکتهای آمریکایی و در بین آنها نیز شرکتهای آی تی، صاحب بیشترین درآمد هستند.جالب است بدانید که یک سهم بانک مرکزی آمریکا 16 دلاربوده، درحالیکه یک سهم گوگل 1111 دلار است. این تفاوت قیمت، میزان سود این تجارت را مشخص میکند. با توجه به درآمدزایی صنعت آی تی، بر اساس بررسیها با توسعه آی تی میتوان صد هزار فرصت شغلی در جامعه ایجاد کرد که در حال حاضر ما این فرصت را برای آمریکاییها و چینیها ایجاد کردهایم! علاوه بر آن این شرکتها از کاربران ایرانی سود سرشار به دست میآورند، درحالیکه مالیات نیز نمیدهند و فرار مالیاتی اتفاق میافتد. در بسیاری از کشورهای جهان، برای هر کلیک مالیات میبندند، بر اساس بررسی های انجامشده، درآمد گوگل از کاربران ایرانی در هر ماه 3 هزار میلیارد تومان بوده و در حال حاضر پر بازدیدترین سایت ایرانی، یک سایت آمریکایی است، یعنی گوگل کاربران ایرانی را محصور کرده است. بنابراین این افزایش پهنای باند منطق فنی، اقتصادی و امنیتی ندارد و این کار غیرضروری است. ضمن آنکه از نظر امنیتی هم اشتباه است، چون در صورت افزایش پهنای باند، اطلاعات ما سریعتر و راحتتر به خارج از کشور ارسال میشود و کار را برای جاسوسان اینترنتی بسیار راحت تر و فراگیرتر میکند، درحالیکه اگر پهنای باند داخلی افزایش یابد؛ خیلی مناسب تر است. گرچه هنوز تکلیف پهنای باند داخلی و شبکه ملی اطلاعات مشخص نشده است. بعضی از دوستان فکر میکنند اگر پهنای باند داخلی افزایش یابد، پهنای باند بینالمللی کاهش یافته و این کاهش جایگاه ما را در سطح بینالملل در استفاده از خدمات تنزل میدهد درصورتیکه اساساً این تصور اشتباه است و درصورتیکه بارِ 99 درصدی اضافه استفاده از پهنای باند بینالملل به ترافیک شبکه ملی اطلاعات منتقل شود، 99 درصد از پهنای باند اینترنتِ بینالملل آزادشده و ما شاهد افزایش نزدیک به صد درصدی سرعت و کیفیتِ استفاده از سایتهای غیر ایرانی هم خواهیم بود. بیایید تصور کنیم یک روز صبح اینترنت ما از مبدأ، یعنی آمریکا، قطع شود، چه خواهیم کرد؟ وقتی وابستگی ما در این حد بالاست، امکان هرگونه مشکلی وجود دارد و پایداریِ زیرساختها نیز به شدت زیر سؤال میرود و در نتیجه امکان سرمایهگذاری و برنامهریزی بلندمدت از بین میرود. در حال حاضر همه رگهای ارتباطی ما دست آمریکاییهاست. امروزه یک نوع بردگی در فضای مجازی وجود دارد. بهتر است مفهوم سایبر آپارتاید را مطرح کنم، زیرا در میان کاربران اینترنت تنها 10 درصد کاربران، آمریکایی و 90 درصد غیر آمریکایی هستند، تقریباً این نسبت در فیسبوک هم همین طور است. با این حال، مقر اصلیِ همه سازمانهای اینترنت در آمریکا است و مقررات و قوانینِ ایالاتمتحده آمریکا بر اینترنت حاکم است و بر اساس اعلام دادگاه ایالتی، همه کاربرانِ اینترنت اتباع بیگانه حساب میشوند و دستگاههای و نهادهای امنیتی آمریکا اجازه دارند آنها را کنترل کنند! از طرفی رئیس اینترنت جهانی نیز به عهده یک ژنرال ارتش آمریکاست، یعنی عملاً آمریکاییها یک حکومتنظامی در اینترنت برقرار کردهاند! در واقع یک اقلیت نژادی از آمریکا برای اکثریت کاربران تصمیم میگیرند و هیچ نوع دموکراسی وجود ندارد. حکومت دیکتاتوری مطلقکه قرنهاست در جهان نبوده حتی در دوران هیتلر، اکنون به وسیله آمریکاییها به شکل سایبری اتفاق افتاده است. این حکومت به کسی پاسخگو نبوده، هر کسی که منافعش را تأمین نمیکرد با اشاره یک انگشت و بدون هیچ فرایند و توضیحی از این فضا حذف میکند، هر کسی و محتوایی را اراده کرد، منفور و یا هر فرد یا محتوایی را محبوب میکند. طبق اسناد اسنودن، آنها حتی به دوستان خود هم خیانت کردند؛ در میان کشورهایی که از آنها سرقت اطلاعاتی صورت گرفته، طبق اسناد، ایران رتبه اول به عنوان ناامنترین کشور جهان در فضای مجازی است. بعد هم پاکستان قرار میگیرد. حتی سوریه، افغانستان و عراق که در آنجا امریکا حضور نظامی دارد وضع بهتری دارند و به اندازه اطلاعات ما نتوانستهاند اطلاعات از این کشورها خارج کنند. طبق اسناد اسنودن، 14 میلیارد بسته اطلاعاتی در یک ماه شامل همه مکالمات، ایمیلها و اطلاعات دیگر از ایرانیان سرقت شده است. در همان تاریخ و بر اساسِ همان سند در فرانسه 70 میلیون بسته اطلاعاتی جاسوسی شده بود که رئیسجمهور فرانسه را تا پای استیضاح کشاند ولی متأسفانه در ایران از دیوار صدا اگر شنیدیم، از مجلس مسئولین صدایی در نیامد! که دراینباره باید عمیقاً تأسف خورد. والسلام مرغ همسایه غاز نیست/
گفتگویی خواندنی با روحالله مومن نسب، آینده پژوه و کارشناس فضای مجازی / معاونِ سابق مرکز رسانه های دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی / رئیس بخش اینترنت و رسانه های برخطِ دو دوره از جشنواره و نمایشگاه بین المللی رسانه های دیجیتال / وبلاگ نویس / فعالِ شبکه های اجتماعی ایرانی یکی از شعارهای دولت تدبیر و امید بعد از سرکار آمدن، ساماندهی فضای مجازی و رفع فیلترینگ برخی سایتها و شبکههای اجتماعی و مهمترین آنها فیسبوک بود. حالا چندین ماه میگذرد از این وعدهها و علیرغم وعدههای آقای واعظی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، باز هم شاهد فیلتر شدن شبکهها و نرمافزارهای جدیدی مثل ویچت، وایبر، اینستاگرام و ... هستیم. وقتی هم میان مردم میروی نظرات متفاوت است به شدت! عدهای از اعتیاد همسر جوان و یا فرزند نوجوانشان به این شبکهها و از هم پاشیدگی فضای خانوادگی، احساس نگرانی میکنند و عدهای از قطع ارتباطات با گروههای دوستان که اتفاقاً هزینههای کمتری نیز برایشان داشته، ناراحت هستند و معترض. واضح است که این ابزارهای جدید و اصولاً تکنولوژی از هر نوعی که باشد، شمشیر دو لبهای است که در کنار معایبش حتماً مزایایی هم دارد. مسئله اینجاست که این شمشیر را چگونه باید در دست گرفت تا زخمیمان نکند، به ویژه آنکه از نوع وارداتیاش باشد! این سؤال و بحثهای دیگر در رابطه با فلیتر شدن یا رفع فیلترینگ برخی سایتها و تصمیمات کلان در این حوزه و سیاستگذاریهای مربوطه را در گفتگویی با آقای روحالله مومن نسب، یکی از کارشناسان شورای عالی فضای مجازی که در فرآیند تأسیس این شورا نیز دخیل بوده و سابقه چند سال معاونت مرکز رسانههای دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر واحد اینترنت این مرکز، همچنیندو دوره مسئولیت بخش اینترنت نمایشگاه و جشنواره بینالمللی رسانههای دیجیتال و همکاری با دادستانی کل کشور در کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه و فیلترینگ را نیز در کارنامه کاریاش دارد، به بحث گذاشتیم. با توجه به صحبتهای آقای واعظی در ارتباط با رفع فیلتر برخی از سایتها و شبکههای اجتماعی، بفرمایید حوزه اختیارات دولت در این زمینه چقدر است و آیا این وعدهها محقق خواهد شد؟ قبل از ورود به بحث، ترجیح میدهم دو بخش جداگانه در این مسائل را که به اشتباه در هم ادغام میشود، تبیین کنم. تعیین سیاستهای کلی در زمینه فضای سایبری و اخذ تصمیمات این حوزه از یک سو و گام اجرایی و فنی آن از سوی دیگر دو موضوعی است که هر کدام متصدی قانونی خود را دارد.شورای عالی فضای مجازی که اواخر سال 1390 به دستور امام خامنهای تشکیل شد و ریاست آن به عهده رئیسجمهور است، تعیین سیاستهای کلی فضای مجازی کشور را به عهده دارد. این شورا نسبت به دیگر شوراهای عالی، ویژگیهای منحصربهفردی دارد، به عنوان مثال مصوبات آن تضمین اجرایی داشته و برای اجرای این مصوبات بازوی اجرایی قدرتمند و با اختیارات کافی به نام «مرکز ملی فضای مجازی کشور» پیش بینی شده است، همچنین میزان بودجه دستگاهها در فضای مجازی نیز باید در این شورا تعیین شود. این شورا متشکل است از وزرا و روسای نهادهای مختلف به عنوان اعضای حقوقی و همچنین چهرههای مطرح و موثر فضای مجازی به عنوان اشخاص حقیقی است و از طرفی تمام اعضاء این شورا اعم از حقیقی و حقوقی مستقیماً توسط رهبر معظم انقلاب تعیین میشوند که در نوع خود بینظیر است؛ البته متأسفانه شورای عالی فضای مجازی و بازوی اجرایی آن یعنی مرکز ملی فضای مجازی کشور تا به حال در فاز سیاستگذاری و اجرا ضعیف عمل کردهاند و عملاً نتوانستهاند منویات امام و خواستههای امت را محقق کند. قسمت دوم، بحث فیلترینگ است؛ بر اساس ماده 21 قانون مبارزه با جرائم رایانهای، مصوب بهمنماه 1388، قوه قضاییه موظف شد کارگروهی را به نام «کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه» در محل دادستانی کل کشور تشکیل دهد. رئیس این کارگروه دادستان کل کشور بوده و مسئولیت تصمیمات فیلترینگ با این کارگروه است. البته افرادی از نهادهای مختلف به عنوان نماینده عضو در این کارگروه حضور دارند. دولت و وزارت ارتباطات هم در زمینه فیلترینگ دو وظیفه فنی و اجرایی را به عهده دارد. بخش فنی به این منظور که وزارت ارتباطات به این توانایی برسد که در شبکههای اجتماعی و سایتهای فیلتر شده، آن صفحاتی که مشکل محتوایی دارد را حذف و دیگر قسمتها قابل استفاده باشد، مانند گوگل، یاهو و...که در حال حاضر کاربران ایرانی از آنها استفاده میکنند. چنانچه دولت از نظر فنی به این توانایی نرسیده باشد، آن سایت یا شبکه مورد نظر فیلتر خواهد شد؛ بنابراین زیرساختهایی از لحاظ فنی نیاز داریم که پاسخگوی این موارد باشد. نهایتاً ضوابط فنی، سیاستهای کلی و تصمیمات مربوط به فیلترینگپس از رأیگیری در کارگروه مذکور از قوه قضاییه به دولت ابلاغ شده و اجرای آن در مرحله فنی به عهده وزارت ارتباطات است؛ بنابراین تصمیم برای فیلتر و رفع فیلتر از سایتها در حوزه اختیارات دولت و حتی شخص رئیسجمهور نیست ولی به علت اینکه اکثریت نسبی اعضاء کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، نمایندگان دولت هستند، دولت نقش بسزایی در فیلترینگ سایتها دارد. با وجود محتوای نامناسب در برخی از صفحات، نمیتوان از فنّاوریهای جدید چشم پوشید. آیا فیلترینگ بهترین راهکار موجود است؟ قطعاً فیلترینگ بهترین راهکار نیست، بلکه یک راهکار مکمل است. به این معنا که فیلترینگ میتواند سرعتِ پیشرفت دشمن را کم کند و به جوانان نخبه ایرانی فرصت دهد تا توانمندی های خود را بروز دهند؛ اما باید همزمان و حتی قبل از فیلترینگ، به راهکارها و ابزارهای جایگزین فکر کرد. نکته مهم در ارائه این راهکارها این است که ما بیشترین آسیب را از وابستگی دیدهایم. در حوزههای مختلف هرچه وابستگی کمتر باشد، میزان آسیبپذیری کمتر خواهد بود. در زمینه تکنولوژی هم این بحث مصداق دارد. فیسبوک و ابزار اشتراک تصاویر آن یعنی اینستاگرام یک شبکه آمریکایی- اسرائیلی و یا وی چت، چینی است که هر کدام منطبق بر فرهنگ خودشان بومیسازی شده است و فرهنگش را هم با خودش منتقل میکند و این فرهنگ قابل حذف از مجموعه نیست. در واقع غرب فرهنگش را با تکنولوژی و استانداردهای جهانی به ما تحمیل میکند. حالا راهکار چیست؟ غیر از بسترسازی فرهنگی برای مواجهه منطقی با این پدیدهها و حفظ حریمهای ضروری مثل دنیای واقعی، باید دقت کرد کسانی که این ابزارها را وارد بازار میکنند، هوشمندانه نیاز جوانان را پیدا کرده و بر اساس همان نیاز خدمت میدهند و سود سرشاری هم نصیب خود میکنند. با توجه به آنکه در حال حاضر در کشور زیرساختهای لازم را داریم و انحصار تکنولوژی در جهان هم شکسته شده، باید خودمان وارد رقابت شویم و بازار خودمان را ایجاد کنیم. الآن نزدیک به 700 شبکه اجتماعی ایرانی مشابه فیسبوک (مثل فیسنما، کلوب، افسران، هممیهن و ...) داریم؛ حتی مشابه وی چت هم ساختهشده. قطعاً مزیت این شبکهها بیشتر از شبکههای خارجی است و ضرر کمتری دارد. بر اساس اعلام رسمی رژیم صهیونیستی، رئیس جوان فیسبوک، تأثیرگذارترین صهیونیست جهان است که بین اشخاص مطرح در جامعهشان از نتانیاهو هم رتبه بالاتری دارد، چطور میتوان به این افراد اعتماد کرد و اطلاعات شخصی مردم را در اختیار آنها قرار داد. درصورتیکه در شبکههای ایرانی امنیت بیشتری هست و اگر هم سرقت اطلاعات صورت گیرد، حداقل امکان احقاق حق وجود دارد و شکایت قابل پیگیری است. مکرر پیشآمده که تصاویر خصوصی اشخاص را در فیسبوک پخش کردند، حقوق شهروندیشان را نقض کردهاند، آزادی های مشروع آنها را سلب کردهاند و امکان اعتراض و پیگیری آن نبوده، وقتی مدیر این شبکه حتی کشور ایران را به رسمیت نمیشناسد، چطور میتوان انتظار همکاری برای اجرای قوانین و پیگرد حقوقی و قضایی متخلفین را داشت؛ بنابراین در این شبکهها اگر حقوق ما نقض شد و مورد تجاوز قرار گرفتیم و حتی اگر به وزیر یا مقامات ما تعرضی صورت بگیرد، امکان پیگیری مجرم وجود ندارد و عملاً کاری نمیتوان کرد. طبق گفته شما، علیرغم فعالیت گسترده شبکههای اجتماعی ایرانی چرا تبلیغات در جامعه ضعیف است؟ چرا وقتی کارگروه تعیین مصادیق و شورای عالی فضای مجازی در سطوح بالا اهمیت زیادی دارد و به راحتی صداوسیما و رسانههای دیگر را میتوان به خدمت گرفت، با این وجود اکثریت جامعه با این مسائل آشنا نیستند؟ همیشه مرغ همسایه غاز است! در سطح جامعه گاهی این ضربالمثل مصداق پیدا میکند، به ویژه وقتی در سطح مقامات نیز افراد در این شبکههای خارجی عضو میشوند، آن هم به بهانه دیپلماسی عمومی. درصورتیکه طبق تعریف، تلاشهای یک دولت برای اطلاعرسانی، ایجاد درک متقابل و نیز تأثیر بر افکار عمومی ملت های دیگر را «دیپلماسی عمومی» میگویند. ولی در فیسبوک مثلاً وزیر مربوطه ما با زبان فارسی به مخاطبِ مردم ایران ارتباط برقرار میکند از طریق یک شبکه صهیونیستی و اسمش را میگذارد دیپلماسی عمومی!!! آیا این اتفاق نمیتواند در یک شبکه ایرانی بیفتد؟ در یک شبکه غیر ایرانی، به دلایل مختلف سیاسی هر لحظه ممکن است اکانت وزیر ما حذف یا تعداد کاربران و دسترسی آنها محدود شود؛ بنابراین حمایت از محصولات داخلی در فضای مجازی میتواند از مسئولین ما و حضور و عضویت آنها در شبکههای داخلیشروع شود. صداوسیما و رسانهها نیز قطعاً نقش موثری دارند که با حمایت چهرههای شاخص، آنها هم به میدان میآیند. بعضی از کاربران این شبکههای خارجی معتقدند که مرزها در فیسبوک شکسته میشود و برای ارتباط با دهکده جهانی باید در این فضا حضور داشت، حتی صفحاتی در فیسبوک به نام مقام معظم رهبری وجود دارد، در پاسخ این نظریه چه میگویید؟ آیا رئیسجمهور یا مقامات آمریکایی حاضر به عضویتدر یک شبکه ایرانی هستند؟ انگار فراموش کردهایم که اساساً وب یک بستر جهانی است. اگر شما در وبلاگ تان هم پست بگذارید، همه کاربران اینترنت در سراسر جهان میتوانند بینند. وقتی شما خوب کارکنید مخاطب خارجی هم جذب و اتفاقاً در بستر و زمین شما با شما آشنا میشود که به این میگویند تأثیرگذاری واقعی و عملاً این کار دیپلماسی عمومی است. ضمن آنکه درباره صفحات بعضی مسئولین باید گفت وقتی صفحه تقلبیبعضی از آنها از صفحه اصلیشان پر بازدیدتر و محبوب تر است و حتی اطلاعات غیر صحیح منتشر میکند و افکار عمومی را به انحراف میکشاند، چگونه میتوان از آن دفاع کرد؟ درحالیکه مبنای تشکیل و اداره فیسبوک با توجه به تعلق مدیران آن به رژیم صهیونیستی، صهیونیستی است و اصولاً صهیونیستها حیاتشان را در درگیری، جعل و غصب تعریف کردهاند، در نتیجه هرجومرجِ حاکم بر این شبکه اجتماعی را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد. از طرفی در فضای بیقانونی، لاجرم بیفرهنگی شکل میگیرد زیرا بزهها قابل ردگیری و بزهکاران قابلشناسایی نیستند و هر فرد میتواند با هویتِ فردِ دیگری فعالیت کند؛ بنابراین در این فضا متقلبها با اشاعه دروغ رشد و از طرفداران چهرههای مختلف سوءاستفاده میکنند. البته مشکلات فیسبوک به همین موارد ختم نمیشود. ایجادِ ناهنجاری های اجتماعی، اتلافِ وقت، اخلال در روابط اجتماعی، ترویج بیحجابی، بیعفتی و بیبندوباری، فرار مغزها و استحاله نخبگان، انتشارِ فراگیرِ اخبار و اطلاعات تأیید نشده و مسموم، جمعآوری اطلاعات و شناسایی ذائقه شهروندان که فیسبوک را تبدیل به یک ماشین مخوف جاسوسیِ اطلاعاتی کرده است، فراهم کردنِ فرصت برای جعلِ هویت، کلاهبرداری، پولشویی، فیشینگ، قاچاق، رشد و یارگیری گروهکها و سازمان های تروریستی، توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی، زمینه سازیِ جذب و انحراف دختران عفیف ایرانی و ترویج مدلینگ، تغییر باورها و مرگ فرهنگی، سیاستگذاری محتوایی مبتنی بر فرهنگِ منحط غرب و تفکرات شیطانی صهیونیزم جهانی باهدف مزیت بخشی به محتوای ضد فرهنگی و در راستای تهاجم فرهنگی، تحریف و مصادره به مطلوبِ وقایع و رخدادهای سیاسی و اجتماعی، نقضِ حریم شخصی، از میان بردن جامعه آزاد اطلاعاتی با نشر آزادانه اکاذیب و انتشار محتوای مسموم و مخرب، جهتدهی به افکار و رفتار کاربران، از بین بردنِ فرصت های بزرگِ شغلی برای جوانان ایرانی، تحمیل و عادیسازی روشها و منش های خطرناکِ سیاسی و نظام سازیِ مبتنی بر آپارتاید و دیکتاتوری مطلق، خروج گسترده ارز و فرار مالیاتی و کمک به فرقههای انحرافی و حتی نوعی فرقه سازی و ترویج موسیقی مبتذل و جایگزین کردن آن با موسیقی و محتوای فرهنگی فاخر ایرانی، فراهم کردن و تسهیل انحرافات اخلاقی و جنسی و دهها فاجعه انسانیِ دیگر از جمله خطراتی است که این شبکه اجتماعی صهیونیستی برای کاربران و اجتماع ما دارد. ضمن آنکه ارتباطگیری با مردم جهان، راههای مختلفی دارد. همه مردم جهان میتوانند در فضای اینترنت با ما ارتباط بگیرند؛ مثلاً آیا منطقی است وقتی در ایران هستیم، برای صحبت با یک آمریکایی، سیمکارت آمریکایی بگیریم؟ درصورتیکه با سیمکارت ایرانی و گرفتن یک کد این اتفاق به راحتی میافتد. ولی اینکه در داخل کشور ایران با زبان ایرانی در یک شبکه اسرائیلی-آمریکایی گفتگو کنیم، منطقی به نظر نمیرسد، آن هم در زمانی که با این حکومتها در شرایط جنگِ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دیپلماتیک و حتی به نوعی نظامی قرار داریم. پی نوشت 1 : از بابت تاخیر مثل همیشه عذرخواهم... این درگیری های پایان نامه که تمام شد و در مرحله آمادگی برای دفاع قرار گرفته ایم در مقابل حملات اساتید! انشالله با پایان دوره ارشد ختم به خیر و برکت می شود.دفاعم همین روزهاست دعا کنید برایم پی نوشت 2: این مصاحبه را واقعا با زحمت گرفتم و در شرایط نامناسب/ دوست دارم دوستان هر اشکالی داشت گوشزد کنند البته برای چاپ در مطبوعات هم رفته و قراره باز هم بره
Design By : Pars Skin |